معرفی کتابخانه شماره 2
معرفی کتابخانه شماره 2
بیست سال پیش که نه ، تا همین ده-دوازده سال پیش یکی از تفریحاتی که بچه هایی مثل من در غیاب تبلت و گوشی های اسمارت(!) داشتیم ، این بود که دست به دامن بزرگترها بشویم که اگر قرار است از خانه بیرون بروند ما را هم با خود ببرند . میترسیدیم که مبادا جایی از تاریخ بنویسند که در دوره ای و در کشوری مردمان بچه دار میشدند تا بچه ها نقش نگهبان گاز آشپزخانه، منزل و ... را ایفا کنند. حالا بماند که امروز روز باید جرثقیل بیاوری و بچه را از دست پلی استیشن نجات دهی که ناسلامتی عید شده باید برویم خانه خان دایی بازدید پس دهیم.
کافی بود کسی در خانه ما دست به کمرش بزند و بگوید یاعلی! سریع میپردم جلو و میگفتم: من هم میام! مادر ما هم که دو تا شاخ روی سرش سبز میشد، میگفت: آخه خیر ندیده دارم میرم آرایشگاه زنانه ، خجالت نمیکشی ! میخوای بیای اونجا چه کار!؟ و به هر زور و زحمتی بود من بخت برگشته رو از سرش باز می کرد. عموی ما یکی از اون حرفه ای ها بود، لباس هایش رو میگذاشت داخل یک کیف و در نزدیکترین محل به درب خروج ، جایی سریع آنها رو عوض میکرد و به قول خودمان ما را قال میگذاشت. بزرگتر که شدم یکبار از عمویم ، که دیگر با ما زندگی نمیکرد، خواستم تا بگوید عصرهای پنجشنبه بدون اینکه کسی همراهش باشد کجا میرفت . عمویم هم که تا قبل از ازدواج(!) کمی شوخ بود، میخندید و میگفت: میرفتم اتاق فکر آقای سالار! وعده گرفتم تا عصر پنجشنبه ای برویم و اتاق فکر آقای سالار را با هم ببینیم. حوالی میدان انقلاب از یک زیر پله پایین رفتیم. آقای سالار گوشه مغازه (اتاق فکر!) نشسته بود ، تمام فضای مغازه را بوی کاغذ پر کرده بود ، اولین لحظه ای که در مغازه آقای سالار نفس کشیدم را هیچ وقت فراموش نمیکنم. حتی بعدها هم که به آنجا رفتم دیگر نتوانستم آن لحظه را تجربه کنم. آن بو معجونی از تاریخ ،ادبیات ،مشاهیر ، کمی ادویه سیاسی و البته بوی غذای ظهر آقای سالار بود! در اتاق فکر هرکس خودش را به کتابی مشغول کرده بود. در کف مغازه کارتن هایی بودند که روی آن ها چیزهایی نوشته شده بود. مثلا: رمان های خارجی ، غیر قابل فروش فقط برای مطالعه و یا "شتر دیدی ندیدی!" و ... . اگر از آقای سالار میپرسیدی مثلا کتاب "سرتون رو درد آوردم" نوشته "رستم دستان" را دارید یا نه!؟ کمی داخل کارتن ها را میگشت و میگفت : تا همین دو سه هفته پیش داشتیم ، ولی فکر کنم یک خانمی هفته پیش یا یک ماه پیش خریدند . کتاب ها خیلی خوب بودند ، واقعا شگفت زده میشدم ، وقتی میدیدم پنجاه سال پیش چه کتاب هایی در کشورم ترجمه و چاپ شدند. این حس را یکبار دیگر و کمی خفیف تر و مدرن تر سال 84 داشتم؛ وقتی برای اولین بار سایت خبرنامه کتاب های رایگان را باز کردم. کمی قبل تر ازینکه زاکربرگ شبکه اجتماعی فیسبوک را راه بیاندازد ، فارسی زبانان صاحب شبکه اجتماعی شده بودند که میتوانستند با یکدیگر کتاب مبادله کنند. اکنون بعد از گذشت این سال ها یکی از اتاق های فکر علاقه مندان به کتاب های پارسی ، بدون شک خبرنامه است.
تذکر: آقای سالار هم در خیابان انقلاب وجود ندارد، دنبالش نگردید ، آنهایی که باید ایشان را بشناسند شناختند.
بسیاری از کتاب هایی که در قفسه قرار گرفته اند را میتوانید در خبرنامه بیابید. در این سال ها بارها از باقر کتابدار تشکر شده است، ولی میخواهیم از طرف همه کسانی که با خبرنامه تشویق شدند تا کتاب بخوانند به باقر کتابدار بگوییم که بی طرفی ، تلاش شما برای آزادی بیان و اهمیتی که به کتاب و کتابخوانی میدهی ستودنیست و امیدواریم که در زندگی همیشه موفق باشی.
نام کتابخانه مجازی: خبرنامه کتاب های رایگان پارسی
سال شروع فعالیت: 1382
آرتیکل صاحب کتابخانه: باقر کتابدار
نمایه کتاب ها: دارد
موتور جستجوی داخلی: فعال
عضویت: ندارد (در صورت تمایل میتوانید عضو خبرنامه شوید)
نامگذاری فایل ها: ندارد
دسترسی به فایل ها: رايگان
سلامت لینک ها: مناسب ( ممکن است با توجه به تعدد سرور ها ، برخی از کتاب های قدیمی در دسترس نباشند )
مخاطب خاص: ندارد
فیلترينگ: دارد
طبقه بندی: دارد
توضیح: خبرنامه به منبع انتشار کتاب ها ، وفادار است ، بنابراین ممکن است در دسترسی به برخی از لینک ها دچار مشکل شوید.
نقد: پیشرفت تکنولژی باعث شده که من اینجا در لندن مطالبم را بنویسم و نظراتم را مدون کنم و یک طرح جلد و نهایتا یک فایل پی دی اف. این اصلا ایرادی ندارد و اتفاقا خیلی هم خوب است و شاید باید ترویج هم بشود. اتفاقا انتشار آنها هم بسیار کار مناسبی است ، ولی ای کاش در انتشار کتاب ها برچسبی وجود داشت که خود مسئول خبرنامه در باره آثار منتشر شده در خبرنامه مد نظر قرار میداد و به خواننده اطلاع میداد که این اثر شناخته شده است یا یک اثر شخصی است. مثلا میتوان از کد RB استفاده کرد که مخفف Recognized Body است. کتاب "آی با کلاه ، آی بی کلاه" این کد را در کنار خود دارد و کتاب " اگر زنم قدرم را میدانست!" نوشته نویسنده ای تازه کار آن را ندارد. برای اینکه بین علما هم دعوا نشود که من شناخته شده ام یا خیر. بهتر است ابو ویکی پدیا فارسی حکم باشد. اگر نویسنده در ویکی پدیا بود اثرش شناخته شده است ، اگر نه آن اثر شناخته شده نیست. شناخته شده بودن یا نبودن آثار دلیلی بر کیفیت یا تایید آثار نیست . ممکن است اثر ناشناخته کیفیتی درخور داشته باشد.
تلفن: ندارد
تصوير همين لحظه سايت:
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي ارسال شده است.
وبلاگ ما:
http://persianbooks2.blogspot.com
آدرس ارسال نامه:
persianebooks@googlegroups.com
برای قطع اشتراك :
persianebooks+unsubscribe@googlegroups.com
مطالب وكتابهاي مروج خشونت وتجزیه طلبی و تروریسم ،ضد دولتي وضدديني و کتب قابل خرید دربازاررسمی ایران و کتب چاپ خارج(مشمول کپی رایت) براي اين گروه ارسال نخواهد شد.
لطفا موقع ارسال نامه به گروه حتما این موارد را درنظر بگیرید و لطفا موضوع نامه را نيزبه طور كامل ذكر كنيد
و از نوشتن به رسم الخط فینگلیش پرهیز کنید.
http://groups.google.com/group/persianebooks?hl=en
برای کمک به ارتقاء فرهنگ کتابخوانی، نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستیدواز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
خبر خوان وبلاگ:
http://feeds.feedburner.com/ketabxaneh
آدرس گزیده مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://persianbooks-harfha.blogspot.com
برای یافتن شرایط عمومی وپرسش و پاسخ ها از این آدرس استفاده کنید:
http://book-faqs.blogspot.com
---
این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کتاب های رایگان پارسی» در Google Group ثبتنام شدهاید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به persianebooks+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای پست به این گروه، ایمیلی به persianebooks@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/persianebooks بازدید کنید.
برای گزینههای بیشتر از https://groups.google.com/d/optout بازدید کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر