به گروه اینترنتی جذاب و پر از اطلاعات و کتابهای جالب کتابهای رایگان فارسی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

persian electronic library شصت سال بی بهار

 



 گیرنده گرامی

دوم اردی بهشت امسال شصت سال از درگذشت سخن سرای پارسی گوی همروزگارمان محمدتقی بهار- ملک الشعرا - می گذرد. او روز دوم اردی بهشت 1330 در منزلش در خیابان بهار تهران درگذشت و در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. خیابان بهار هنوز هم به نام او نامیده می شود.

بهار جز آن که سخن سرای کم همتایی بود در کار سیاست هم دستی داشت. با این فضل که در سیاست از میانه روی صبورانه ای مخصوص خود - تداعی نام خانوادگی پدرش ، صبوری - هرگز عدول نکرد. کتاب ارج مندش تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران سند محکم این گفته است.

به این مناسبت متن سخنان دکتر باستانی پاریزی در بزرگ داشت بهار در زیر ، و نیز زندگی نامه خودنگاشت بهار در پیوست ، تقدیم حضورشما می شود.

با درود

م.فاضلی بیرجندی

 

 ====================================

 

 دکترمحمدابراهيم باستاني پاريزي
يادي از ملك‌الشعرا بهار


متن سخنرانی دکترمحمدابراهيم باستاني پاريزي استاد تاریخ دانشگاه تهران،
درهمایش بزرگداشت بهار اردیبهشت سال1383، تالارفردوسی دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران.
 

قرار نبود من صحبت كنم. منتها يك دو دقيقه خاطره‌اي را نقل مي‌كنم كه مربوط به مرحوم بهار است. البته من شاگرد مرحوم بهار نبوده‌ام ولي شعر بهار را در پاريز خوانده بودم و از حفظ كرده بودم. در 1327 ه .ش كه من اينجا ]= دانشگاه تهران [درس مي‌خواندم، مرحوم حبيب يغمايي به سبب لطفي كه به من داشت، به من گفت بيا براي غلط‌گيري مجله به من كمك كن. من دانشجو بودم. رفتم. عصرها مي‌رفتم سرآب سردار كه خانه‌اش بود و مجله يغما.

حبيب يغمايي در بهمن 1327 به رياست فرهنگ كرمان انتخاب شد و رفت كرمان. سال اول مجله بود و مجله هم مرتب منتشر شده بود. برادر يغمايي، اقبال يغمايي، گرفتاري فراوان داشت. گفت من مطمئن نيستم كه برادرم كار را تمام كند. اين مقاله‌ها آماده هست يك مقداري ديگر كار هست. تو اگر بتواني، مجله را چند شماره راه بينداز. من مي‌دانم كه در كرمان زياد نمي‌توانم بمانم و برمي‌گردم و مي‌آيم.
خوب ما علاقه داشتيم. مقالات هم واقعآ به اندازه دو ـ سه شماره بود. چاپ كرديم و دو ـ سه شماره چاپ شد. در همين وقت مرحوم محمد خان قزويني در بهار 1328 فوت كرد. مجله يغما هم مجله ادبي مهمي بود. آن موقع تلفن نبود. يغمايي تلگراف زد به مجله، به من. كه باستاني دو ـ سه تا مقاله هست مربوط به قزويني، در فلان كاغذها،را چاپ كن، عكس خوبي هم داريم. يك چيزي هم اگر توانستي از كسي بگير تا اين شماره اختصاصي شود. آن وقت مرحوم ملك‌الشعرا بهار پنج ـ شش جلد از دفترهاي شعرش را به حبيب يغمايي داده بود؛ نسخه‌هاي خطي بودند. و به يغمايي اختيار داده بود كه هر وقت هر شعري مناسب دانست انتخاب كند. چون خود بهار مي‌گفت ديگر من حوصله مقاله نوشتن و نيروي آن را ندارم. يغمايي هم گاهي انتخاب و چاپ مي‌كرد. مرحوم بهار به يغمايي خيلي احترام و اعتماد داشت و اين دفترهاي شعرش را در اختيار او گذاشته بود. من هم كه عصرها براي غلط‌گيري آنجا مي‌رفتم، گاهي اين كتاب‌ها را ورق مي‌زدم. هنوز استعداد آن را نداشتم كه اينها را درك كنم و هنوز نمي‌دانستم كه اينها چه جواهري هستند. در آن وقت هنوز فتوكپي و... نبود. ما هم پول عكس و... نداشتيم تا از آنها براي خود نسخه‌اي برداريم و در ضمن اجازه نداشتيم چنين كاري كنيم. كتاب‌ها را ورق مي‌زدم. چندين شعر در آنجا ديدم كه در جاي ديگر چاپ نشده است. اين كتاب‌ها را كه ورق مي‌زدم در يك‌جا ديدم كه مرحوم ملك‌الشعرا نوشته است كه اين شعر را در رثاي عارف قزويني گفته‌ام كه در سال 1312ه .ش فوت كرد. ظاهرآ عارف با ملك‌الشعرا هم ميانه خوبي نداشتند. ما هم كه اين را نمي‌دانستيم. ولي اين استاد بزرگ در رثاي عارف قزويني شعر گفته بود با اينكه مي‌دانست كه عارف آدم بددهني است و به ملك‌الشعرا هم بد گفته است. من از روي ناشي‌گري و جواني، نزد خودم فكر كردم كه اين شعر در رثاي عارف قزويني هيچ‌جا چاپ نشده، چون ما نديده بوديم شعر به اين قشنگي در مرگ كسي گفته شده باشد. محمد خان هم كه قزويني است. ما اين را به اسم ملك‌الشعرا بهار، درمرگ محمد خان قزويني چاپ مي‌كنيم. شايد خيلي عيبي نداشته باشد. فرستاديم چاپخانه.
بيت اول شعر را كه خواندم، در عالم جواني و دانشجويي، متوجه نبودم، خوشم نيامد. گفتم قدري بهترش كنيم. مرحوم ملك‌الشعرا بهار گفته است:

دعوي چه كني داعيه‌داران همه رفتند
شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
آن گرد شتابنده كه بر دامن صحراست
گويد چه نشيني كه سواران همه رفتند
افسوس كه افسانه‌سرايان همه رفتند
اندوه كه اندوه‌گساران همه رفتند
فرياد كه گنجينه طرازان معاني
گنجينه نهادند به ماران، همه رفتند

تا آخرش كه :
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
كز پيش تو چون ابر بهاران همه رفتند

از مصرع اولش خوشم نيامد: «دعوي چه كني داعيه‌داران همه رفتند»، تبديلش كردم به:
از ملك ادب حكم‌گزاران همه رفتند
شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
شعر چاپ شد. عكس قزويني را هم با سبيل و كلاه فرنگي گذاشتيم. در همين حين هم يغمايي از رياست فرهنگ كرمان معزول شد. صد روز بيشتر رئيس فرهنگ كرمان نبود و ما اسمش را حكومت صد روزه گذاشتيم. علتش هم اين بود كه در بهمن 1327 كه به شاه تير انداختند، از اينجا دستور دادند كه در كرمان مراسم شكرگذاري بگذارند. پيرمرد يغمايي مجلسي گذاشت و فكر كرد افرادي هم دعوت كند كه مصمم باشند. آنان هم از موقعيت استفاده كردند، دو نفر آمدند و آنجا سخنراني كردند و گرفتاري براي يغمايي پيش آوردند. يكي مهندس سيد احمد رضوي كرماني بود و ديگري دكتر بقايي كرماني، كه در همان مجلس گفت تيركمانه كرد و خورد به جاي ديگري. به هر حال رعايت يغمايي را كردند و گرنه هزار گرفتاري پيدا مي‌كرد. آمد تهران. روزي رسيد كه ما مجله را چاپ كرده بوديم و يكي از شعرهاي خودم را هم در مجله قالب كرده بودم. خوشحال بوديم. يغمايي هم بدش نيامد. ديد دو ـ سه شماره بالاخره درآمده. وقتي اين شعر را ديد گفت بهار راجع به قزويني شعر گفته‌اند؟ گفتم اين‌طوري شده آقاي يغمايي. اين شعر را در حق عارف قزويني نوشته بودند. گفت چرا چنين كاري كردي؟ گفت كار خوبي كردي. هر كاري كردي گذشته.
داشتيم اين حرف را مي‌زديم، تلفن زنگ زد. يغمايي گوشي را برداشت. ديدم اي داد بيداد، يغمايي رنگ به رنگ مي‌شود و با احترام جواب مي‌دهد. نگو كه خود بهار بود. كه: مرد، من كجا براي محمد خان قزويني شعر گفته‌ام؟ كجا به اين مرد ارادت داشته‌ام؟ دوم اينكه شعر را من براي عارف قزويني گفته‌ام، اصراري هم نداشته‌ام چاپ شود. تو چرا اين كار را كردي؟ يغمايي كه نمي‌خواست بگويد من نبودم و دادم محصلي اين كار را كرد، گفت آقا ببخشيد، اين‌طور شده و ما درست كرديم. گفت آخر بدتر از اين، شعر مرا چرا دست‌كاري كرده‌ايد؟ به هر حال يغمايي خيلي عذرخواهي كرد. بعد گفت باستاني كار بدي شد. فردا صبح هم بهار فرستاد و همه آن هفت ـ هشت ديوان را بردند.
اين داستان شعر معروف بهار بود، مي‌خواستم به دانشجوياني كه اينجا هستند، بگويم بدانيد كه دست در كار بزرگان نبايد ببريد. به هر حال اين داستان ما و بهار بود، در مورد يكي از بهترين شعرهاي مرحوم بهار: «دعوي چه كني داعيه‌داران همه رفتند».
 ========================


برگرفته از پایگاه اینترنتی بهار

        http://www.bahar.fr








--
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي ارسال شده است.
آدرس ارسال نامه:
persianebooks@googlegroups.com
 
براي قطع اشتراك :
persianebooks+unsubscribe@googlegroups.com
 
با توجه به هماهنگي به عمل آمده با خوانندگان محترم،مطالب وكتابهاي با جهت گيري ضد دولتي وديني براي اين گروه ارسال نخواهد شد
لطفا موقع ارسال نامه به گروه حتما موضوع نامه را نيزبطور كامل ذكر كنيد
 
http://groups.google.com/group/persianebooks?hl=en
 
برای کمک به تداوم کار ما نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستید
واز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
وبلاگ ما:
http://persianbooks2.blogspot.com
آیینه وبلاگ
http://roumii.blogspot.com/
خبر خوان وبلاگ:
http://feeds.feedburner.com/ketabxaneh
آدرس خبرخوان مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://feeds.feedburner.com/KetabdarsShared
براي عضويت در گروه به اين آدرس نامه دهيد:
persianebooks+subscribe@googlegroups.com

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ