به گروه اینترنتی جذاب و پر از اطلاعات و کتابهای جالب کتابهای رایگان فارسی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

خبرنامه کتابهای رایگان پارسی شماره 91، تاریخ شفاهی ایران

 
 



 
          شماره 91    |    3 آبان 1391
 

جشنواره کتاب سال انقلاب؛ بایسته‌ها و ضرورت‌ها

یکی از مهم‌ترین روش‌های ماندگار کردن یک واقعه، نگاشتن درباره آن است. با ثبت هر حادثه‌ای، ماندگاری آن در تاریخ تضمین می‌شود و آیندگان نزدیک و دور با مطالعه آثار مرتبط با آن از کم و کیفش آگاه شده و گرد و غبار فراموشی را از سر و روی آن می‌زدایند. به یقین همان آیندگان نیز برای تبیین بهتر ابعاد و زوایای حادثه مزبور و نگاه موشکافانه‌تر و دقیق‌تر به آن، دست به تحقیق و پژوهش زده و آثار تازه‌ای خواهند نوشت و بدین گونه است که حادثه مزبور در هر زمان از تاریخ زنده و پویا خواهد ماند.

آیین رونمايی از جلد اول «روايت زندگی حسن باقری»

گاهی کارها آن طور که برنامه‌ریزی شده‌اند، پیش نمی‌روند. نمونه‌های از این دست زیاد هستند. مراسم رونمایی از کتاب شهید حسن باقری نیز از این زمره بود و به جای ساعت 15 اندکی پس از ساعت 16 آغاز شد. یک ربعی از ساعت 15 گذشته بود که وارد سالن مهر حوزه هنری شدیم؛ اما متأسفانه تا حدود یک ساعت بعد همچنان باید منتظر می‌ماندیم. بالاخره مراسم آغاز شد. ولی همین مسأله ذهن سخنرانان و برنامه مراسم را تغییر داد و با وجود لغو برخی برنامه‌ها، مراسمی که بنا بود تا ساعت 17 تمام شود تا ساعت 18 به طول انجامید. اما این دو ساعت، حاوی اطلاعات خوبی بود که در ادامه آن را می خوانید:

نشست بازخوانی تاریخ انقلاب

به گفته یک پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، امام (ره) در غائله انجمن‌های ایالتی و ولایتی، طی تلگرافی از شاه خواسته دولت را وادار کند دست از اجرای این لایحه بردارد، اما نخست وزیر وقت 6 هفته این تلگراف را مسکوت گذاشت. به گزارش خبرنگار مهر، کمتر از 9 ماه دیگر نهضت امام خمینی (ره) در خرداد 42 وارد پنجاهمین سال حیات خود خواهد شد و به همین بهانه مرکز پژوهش‌های ایران شناسی و اسلام‌شناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران اقدام به برپایی سلسله نشست‌هایی کرده است.

تاریخ شفاهی مهاجران افغان در دانشگاه یزد

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، مراسم دفاع از پایان‏نامه مقطع کارشناسی ارشد روح‏الهه صفری 25 مهرماه در گروه تاریخ دانشگاه یزد برگزار شد. روح‏الله صفری پژوهشگر این رساله در مراسم دفاع با ارائه گزارشی از روند کار در طول دو سال گذشته تصریح کرد: «این پژوهش به دنبال بررسی تاریخ شفاهی حیات آموزشی مهاجران افغان در اصفهان بوده پژوهشی کاربردی است. برای اجرای آن از «روش کیفی» و از چهار ابزار اسناد و مدارک، مشاهده، مصاحبه حضوری و پرسشنامه استفاده شده است.»

مرادی‌نیا «تاریخ‌شفاهی زندان قصر» را می‌نویسد

محمدجواد مرادی‌نیا درباره کتاب «تاریخ‌شفاهی زندان قصر» گفت: این کتاب حاصل مصاحبه با 30 زندانی سیاسی است که در آن به طور ویژه به مسایل زندان قصر می‌پردازند و آینه‌‌ای تمام نما از این زندان را پیش روی مخاطب قرار می‌دهند. محمدجواد مرادی‌نیا، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و مدیر مرکز پژوهش‌های ایران‌شناسی و اسلام‌شناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی انقلاب اسلامی از نگارش کتاب «تاریخ‌شفاهی زندان قصر» خبر داد.

تلگرافچی پنج ستاره

کتاب «تلگرافچي پنج ستاره، خاطرات صابر قره‌داغلو» در 19 فصل با خاطره‌نگاری ساسان ناطق، رئیس حوزه هنری اردبیل تنظيم شده است. البته شماره فصل‌ها در فهرست کتاب 18 است که هنگام ورق زدن در می یابیم در صفحه فهرست کتاب دارای دو فصل 14 است؛ یکی از ص 353 تا 387 و دیگری از ص 389 تا ص 408. به نظر می رسد در چاپ بعدی این کتاب در فهرست نیز دارای 19 فصل بشود. قره‌داغلو که از شعر و موسيقي هم سررشته دارد، از ارتشي‏هایی بوده که در عمليات بيت‌المقدس، گلوله توپ به نزديکي او برخورد مي‌کند و نامش در ردیف جانبازان هفتاد درصد جنگ قرار دارد.

کناره گیری ازهاری از کابینه نظامی

در پی کناره‏گیری شریف امامی از نخست‏وزیری، شاه در 15 آبان 1357 یک کابینه نظامی به ریاست ژنرال غلامرضا ازهاری (1288-1380) را روی کار آورد که نتوانست بیش از دو ماه دوام آورد. ازهاری که در آن زمان 61 ساله بود قبلاً دوره کالج فرماندهی ارتش آمریکا را بپایان رسانیده بود. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 كه ارتش زير سلطه مستشاران آمريكايي قرار گرفت، به دفعات به آمريكا اعزام شد و دوره‌‌هاي ستاد و اطلاعات را در آن كشور پشت سر نهاد.

بخارا: 88-87

سرانجام شماره‌ ۷۷ و ۷۸ مجله بخارا که با تأخیری چندماهه در انتشار روبرو شده بود، با تصویری از مسعود فرزاد بر روی جلد و آثاری از: ژاله آموزگار، محمدابراهیم باستانی پاریزی، احمدرضا احمدی، سیمین بهبهانی، جلال خالقی مطلق، محمدرضا شفیعی کدکنی، احمد مهدوی دامغانی، محمدعلی موحد، محمدعلی همایون کاتوزیان و … به همراه یادنامه مسعود فرزاد منتشر شد و هم‌اکنون در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

رادیو در آیینه خاطرات

خاطرات رادیویی بخشی از تاریخ شفاهی مردم است که با وجود قدمت هفتاد ساله رادیو هنوز برنامه­های آن در خاطر مردم سالمند باقی مانده است. «تاریخ شفاهی»Oral History ، شامل آن بخش از تاریخ است که از طریق مرور­کردن زندگی واقعی جمع‌آوری می‌شود و باید به زمان وقوع ماجراها بسیار نزدیک باشد. این خاطرات از یک سو اهمیت این رسانه را در زمان خود هویدا می­کند و از سوی دیگر برنامه­های شاخص آن زمان را که هنوز در ذهن شنوندگان، یاد و خاطره­اش باقی مانده به ما می­شناساند. این خاطرات که «تجربه زیسته» Lived Experience راویان است، به روش گفتگو با آنان بدست آمده است، و گویای اهمیت شایان توجه رادیو و برخی برنامه­ها در زمان خود بوده است.

عصر تبدار، شهر یخ‌زده

تکه‌ای از تاریخ شفاهی به روایت جواد مجابی که چند سالی است منتظر مجوز مانده. با آنکه سی صفحه‌ای از آن مشمول حذف شده باز هم رخصت نیافته تا در پیشخوان کتاب ظاهر شود. روزگار، خواستار روایت‌های گوناگون و مستند نسلی است که حاصل تجربه‌ها، دیده‌ها و شنیده‌هایش را صادقانه ارائه کند و نبود این آگاهی‌ها، جهالت ما را نسبت به پیرامون بیشتر خواهد کرد. این گفت‌وگو را علی شروقی انجام داده است.

یخ سرخ

درخشش خاطرات کودکی بعضی از آدم‌ها، خیال‌انگیزتر از هر داستانی مخاطب را به دنیاهای فراموش شده پرتاب می‌کند. این خاطره فریب از کودکی خرمشاهی هم از همان نوع روایت‌های بیرون از دنیاهای روزمره اطراف است که چند دقیقه‌ای آدم را از پوسته وقایع پیش‌بینی‌پذیر روزانه بیرون می‌کشد. در زمستان شدید قزوین که به زمستان‌های تبریز و اردبیل و زنجان شبیه است غالباً آب حوض کثیرالاضلاع وسط حیاط درندشت ما یخ می‌زد. اتفاق می‌افتاد که هنوز این یخ ذوب نشده، یخبندان دوم پیش آید و برف بر روی یخ بنشیند.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

 
پیکر امیر سرلشکر محمد صالحی، نخستین خلبان شهید دفاع مقدس بعد از 32 سال کشف شد. محمد صالحی به سال 1328 در تهران متولد شد. در سال 1346 در رشته پزشکی پذیرفته می‌شود اما به دلیل علاقه‌ای که به پرواز داشت، به نیروی هوایی ارتش رفت.



خـاطـرات احمـد احمـد (۸)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى
قيام جاودان
دوم فروردين سال 1342 به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام صادق عليه‏السلام، حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى مراسم سوگوارى در مدرسه فيضيه برگزار كردند كه مورد تهاجم كماندوها و مأمورين رژيم شاه قرار گرفت. درنتيجه اين حمله، تعدادى از طلاب شهيد و مجروح شدند. اين فاجعه موجب تأسف قاطبه مردم ايران به‏خصوص علما و روحانيون شد. علما و مراجع عظام، بازاريان، اصناف، جمعيتها و گروههاى اسلامى، در حمايت از حوزه علميه قم و محكوم كردن اقدام تروريستى رژيم، اطلاعيه‏ها و اعلاميه هايى صادر كردند.
در اين ميان، اعلاميه‏ها و خطابه‏هاى حضرت امام خمينى از همه افشاگرانه‏تر، صريح‏تر و شجاعانه‏تر بود. ايشان از وعاظ، خطبا و سخن‏رانان خواست تا از هفتم ماه محرم به بعد، جنايات رژيم پهلوى را افشا كنند.
گفته مى‏شد كه قرار است حضرت امام در عصر عاشورا به مدرسه فيضيه بروند و سخن‏رانى افشاگرانه‏اى ايراد كنند. در تهران هم هيئتهاى مؤتلفه اسلامى دنبال تدارك برنامه‏اى بودند، تا روز عاشورا تظاهرات و راه‏پيمايى وسيع و عظيمى شكل دهند.
ماه محرم فرا رسيد، جلسات وعظ و سخن‏رانى شروع شد. دسته‏هاى سينه زنى و عزادارى از طرف هيئتهاى مردمى به راه افتاد. تا روز عاشورا چند روزى نمانده بود. هيئتهاى مؤتلفه درصدد برگزارى اجتماع بز! رگ ر��ز عاشورا در مقابل مسجد حاج ابوالفتح بودند، ولى از طرف طيب حاج‏رضايى(1) و حسين رمضان‏يخى(2) نگران بودند كه اجتماع آنها را به هم بريزند. از اين رو شهيد حاج مهدى عراقى از طرف هيئتهاى مؤتلفه به‏ديدار اين دو نفر رفت و آنها قول دادند كه مراسم روز عاشوراى آنها را به‏هم نريزند.
من صبح عاشورا، خود را به اجتماع رساندم. هرلحظه بر ازدحام مردم افزوده مى‏شد. ناگهان يك هيئت پرطمطراق عزادارى از راه رسيد. سردسته هيئت فردى به نام ناصر جگركى(3) بود. گويا براى برهم زدن اجتماع آمده بود. وارد مسجد حاج ابوالفتح شد. اما با تمهيد شهيد حاج مهدى عراقى(4) و سخن‏رانى وى، ناصرخان در محذورات اخلاقى قرار گرفت و بازگشت.
پس از سخن‏رانى حاج مهدى عراقى، به سمت سرچشمه حركت كرديم و از آنجا به مجلس، بعد چهارراه مخبرالدوله، چهاراه استانبول، سفارت انگليس و ميدان فردوسى رفتيم. در برخى نقاط توقف كرده و سخن‏رانى كوتاهى نيز صورت مى‏گرفت. بعد از اين مسيرها به سمت دانشگاه تهران رفتيم. اول قرار بر اين بود كه مسير راه‏پيمايى از مسجد تا دانشگاه باشد، ولى با پيشنهاد جمعيت بعد از دانشگاه به سمت ميدان 24 اسفند (انقلاب) و خيابان سى مترى (كارگر)، پاستور و كاخ مرمر رفتيم. كاخ مرمر توسط نيروهاى امنيتى و انتظامى محاصره شده بود. دور كاخ چرخى زديم و با مشتهاى خود به ديوارهاى ك! اخ ز��ه و شعار مى‏داديم: «مرگ بر ديكتاتور!»
بعدازظهر به بازار و مسجدشاه (امام) رسيديم و در آنجا راه‏پيمايى به پايان رسيد. هيئتهاى مؤتلفه اسلامى توانست برنامه خود را كاملاً موفق به اجرا درآورد.
صبح روز 15 خرداد نبش چهارراه عباسى، ديدم يكى از دوستانم به نام جعفرى(5) درحال مشاجره با يك مغازه‏دار است. به آنها نزديك شدم، آقاى جعفرى با عصبانيت گفت: «بايد مغازه‏ات را ببندى!» مغازه‏دار با لهجه تركى جواب داد: «آخر نمى‏شود، الان از كلانترى مى‏آيند، پدر مرا درمى‏آورند.» حاج آقاى جعفرى با تندى بيشتر گفت: «خُب، بهشان بگو كه جعفرى گفته.»
جلوتر رفتم و پس از سلام و عليك از آقاى جعفرى پرسيدم: «چى شده حاج آقا؟» گفت: «مگر خبر ندارى؟» پرسيدم: «چه چيز را!؟» جواب داد: «ديشب آيت‏الله خمينى را گرفته‏اند.»
با اين گفته، شوكه شدم و رنگم پريد. پرسيدم: «كى گفته؟» گفت: «خبرش را آورده‏اند.» گفتم: «خُب، حالا بايد چه كار كنيم؟» گفت: «برويم بازار، بچه‏ها بازار هستند.»
به اين ترتيب از حادثه‏اى كه رخ داده بود مطلع شدم. دلشوره زيادى داشتم. در رفتارم نگرانى پيدا بود. با عده‏اى از بچه‏هاى محل به ميدان اعدام (محمديه) و از خيابان خيام به سمت چهارراه گلوبندك رفتيم. در آنجا ديدم كه مردم دسته دسته به طرف بازار مى‏روند. جالب بود، بچه‏هاى بازار بدون هيچ برنام�! � از ��يش تعيين شده‏اى مغازه‏ها را بسته و كركره حجره هايشان را پايين كشيده بودند.


 
 

      تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ