به گروه اینترنتی جذاب و پر از اطلاعات و کتابهای جالب کتابهای رایگان فارسی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

کتابهای رایگان پارسی نگاهی به زندگی ابوالحسن ابتهاج + یادی از غلام حسین ساعدی + جشنواره طراحی شخصیت رستم + . . .

 
نگاهی به زندگی ابوالحسن ابتهاج

   «  بانک‌داری در حکومت سه پادشاه »

                                                                                        

 هشتم آذر برابر با زادروز «ابوالحسن ابتهاج» پایه‌گذار اصلی برنامه‌ریزی توسعه در ایران است او که زاده سال 1278 خورشیدی بود در فاصله سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ مدیر عامل‌سازمان برنامه بود. وی  هم‌چنین در دهه بیست خورشیدی مدیر عامل بانک ملی ایران نیز بوده است. ابوالحسن ابتهاج سرانجام در ششم اسفند سال 1377 در لندن درگذشت.

«ابوالحسن ابتهاج» در هشتم آذر سال 1278 خورشیدی در رشت زاده شد. پدرش «ابراهیم‌خان ابتهاج‌الملک» بود مسئول گمرک انزلی و همچنین پیش‌کار «فتح‌اله‌خان اکبر» بود. هنگامی که ابو‌الحسن  یازده سال داشت به هم‌راه برادرش غلام‌حسین به پاریس و سپس بیروت برای تحصیل فرستاده شد.

 سه سال بعد او و برادرش به منظور دیدار خانواده به ایران آمدند و همان زمان جنگ جهانی اول آغاز و مانع از بازگشت آن‌ها به بیروت شد و اندکی بعد بخش‌هایی از گیلان به وسیله روس‌ها اشغال شد و پدر مصلحت را در آن دید که ابوالحسن دور از رشت و در تهران باشد و در آن‌جا به صورت خصوصی تحصیلاتش را ادامه دهد.

او که علاقه وافری به دانستن داشت به هنگام تحصیل در تهران یک دوره از دایر‌ه‌المعارف بریتانیکا را سفارش داد و در حالی که تنها شانزده یا هفده سال داشت با توجه به تسلطش به زبان انگلیسی شروع به مکاتبه با روزنامه «دمورنینگ پست» (The Morning Post) چاپ لندن در خصوص مسائل ایران کرد.

ابتهاج در سال ۱۲۹۹ پس از مصاحبه و شرکت در آزمون ورودی به استخدام بانک شاهنشاهی ایران درآمد و مدارج ترقی را به سرعت پیمود. به طوری که در سال در سال ۱۳۰۹ به سمت معاونت بازرس کل منصوب شد و این ارتقا او را مبدل به یکی از ارشدترین مقامات ایرانی بانک کرد. با این حال پیش‌رفت‌اش او را راضی نمی‌کرد. به خصوص که می‌دید در این زمینه تبعیض‌هایی نه فقط برای او بلکه برای همه ایرانیانی که برای بانک شاهی کار می‌کردند وجود داشت.

در نهایت این امر باعث شد که پس از شانزده سال کار کردن برای بانک از شغلش استعفا دهد و با توجه به سابقه آشنایی‌اش با «علی‌اکبرخان داور» که از رجال سیاسی دوره رضاشاه بود، به خدمت وزارت مالیه درآید. و پس از آن در سال ۱۳۱۷ به معاونت بانک ملی ایران، در سال ۱۳۱۹ به ریاست بانک رهنی و در سال ۱۳۲۱ به ریاست بانک ملی رسید.

جایی که به او این امکان را می‌داد که سیاست‌هایش را به موسسه‌ای دیکته کند که زمانی به درخواست او برای شرایط برابر گوش نداده بود. به نوشته «سر دنیس رایت» دیپلمات‌ انگلیسی، که طی دو دهه پنجاه و شصت میلادی در روابط انگلستان با ایران نقش بسیار داشت، او در این دوره به تفوق بانک شاهی خاتمه داد و بانک ملی را از هر جهت تبدیل به بانک مرکزی کشور کرد.

اما گفته شده خلق تند و روحیه سازش ناپذیر او در برابر مداخله و فساد، دشمنان بسیاری برایش آفرید که در نهایت باعث شد در سال ۱۳۲۹ از ریاست بانک کنار گذاشته شود و به عنوان سفیر ایران در فرانسه منصوب گشت. هر چند او تمایلی به این پست نداشت اما او را  متقاعد ساختند که ماندنش در ایران به صلاحش نیست.

در نتیجه ابوالحسن ابتهاج عازم کشور فرانسه شد و پس از دو سال با توجه به روحیه‌اش و اختلاف ایجاد شده با وزارت خارجه از سفارت معزول گردید. اما با توجه به شهرت بین‌المللی که تا آن موقع کسب کرده بود به او پیش‌نهاد شد که به صندوق بین‌المللی پول برود و او در سال ۱۳۳۱ ابتدا به عنوان مشاور رییس صندوق و سپس به عنوان مدیر بخش خاورمیانه این نهاد بین‌المللی مشغول به کار شد.

روابطی که وی در این دوره با شخصیت‌های مهم مالی دنیا برقرار کرد برای فعالیت‌های بعدی‌اش مفید واقع گردید.ابتهاج در سال ۱۳۳۳ با اتمام قرارداداش به ایران آمد و به ریاست سازمان برنامه منصوب شد. گفته شده پیش از آمدن ابتهاج به سازمان برنامه، این سازمان در مدت شش سال هشت مدیر به خود دیده بود و این بی‌ثباتی در مدیریت، عدم موفقیت برنامه اول را تسهیل کرد.

و اما حضور او در سازمان اگر چه چهار سال بیش‌تر طول نکشید اما اثرات حضورش تا سال‌ها و بلکه تا چند دهه قابل احساس بود. حضور او در سازمان برنامه مصادف با سال پایانی برنامه عمرانی اول بود سپس او به تدوین برنامه عمرانی دوم به کمک کارشناسان و نخبگان کشور مبادرت ورزید و اجرای آن را تا سال ۱۳۳۷ بر عهده داشت.

 

در بهمن ماه سال 1337 که از این سمت عزل شد اقدام به تاسیس بانک ایرانیان کرد. او در آبان 1340 بازداشت شد و مدت هشت ماه را در زندان سپری کرد و پس از آزادی، ابتدا بیست‌و‌پنج درصد سهام بانک ایرانیان را به سیتی بانک آمریکا فروخت و سپس در سال 1356 کلیه سهام خود را به «هژبر یزدانی» واگذار کرد و برای همیشه به پاریس نقل مکان کرد و سرانجام در ششم اسفند ماه سال 1377 در لندن درگذشت.

اما خدمت اصلی و مهم ماندگار ابتهاج طی دوره تصدیش، تحول در ساختار برنامه‌ریزی در ایران و استفاده از دانش اقتصاد در برنامه‌ریزی بود. اولین چیزی که توجه او را جلب کرد نبود یک دفتر اقتصادی در سازمان برنامه بود. چیزی که ایجاد آن در شرایط آن روز چندان ساده نبود.

پس از چندی او توانست با بنیاد فورد برای تامین مالی مشاوران اقتصادی به توافق برسد و اعضای علمی دفتر اقتصادی با نظر پروفسور میسون از دانشگاه هاروارد انتخاب و در سازمان برنامه مشغول به کار شدند. این عده که به گروه مشاوران هاروارد موسوم شدند به هم‌راه اقتصاددانان ایرانی که ابتهاج آن‌ها را گردهم آورده بود تدوین برنامه عمرانی سوم را آغاز کردند.

کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» به عنوان فردی که در دوران حکومت سه پادشاه به امور مالی، بانک‌داری و برنامه‌ریزی اشتغال داشته و به تبع آن گفتنی‌های بسیاری درباره دوران آخرین پادشاه سلسله قاجار و سپس پهلویی‌ها دارد، که از جمله آثار پر کشش تاریخی برای همه اقشار، خاصه مدیران اقتصادی، به حساب می‌آید.

=======================================================

یادی از غلام حسین ساعدی

«نوشتن، برای فرار از مرگ»

چند روز بیش‌تر از سال‌مرگ «غلام‌حسین ساعدی» نویسنده و پزشک ایرانی  نمی‌گذرد. «مرتضی نگاهی» یک‌بار در سال‌روز رفتن ساعدی نوشت: «زمستان دیگری را در غربت آغاز می‌کنیم، سرد و سربی. اما ساعدی دیگر نیست تا از غربت و آوارگی بنویسد. در جمع غریبان، صدایی دیگر خاموش شده است. او دیگر نیست. او که خود تجسم غربت بود و درعین حال، غربت را برنمی‌تابید و هرگز با غم غریبی و غربت که به جانش چنگ انداخته بود و سایه‌ی شوم «واهمه‌های بی‌نام نشان» ــ و گاه «با نام و نشان» ــ که او را آنی رها نمی‌کردند، نتوانست کنار بیاید.»

غلام‌حسین ساعدی نویسنده شهیر ایرانی که بیش‌تر او را به خاطر نمایش‌نامه‌هایش می‌شناسند تا داستان‌ها یا علم روان‌پزشکی‌اش، در سال‌های ابتدایی دهه شصت از ایران   مخفیانه فرار کرد و از راه پاکستان به فرانسه رفت.

 خودش می‌گوید: «ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیش‌تر از داستان‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی که کار اصلی من است، مجبور بودم که برای سه روزنامه معتبر و عمده کشور هر روز مقاله بنویسم. یک هفته‌نامه هم به‌نام «آزادی» مسوولیت عمده‌اش با من بود.   بعد از نشر هر مقاله، تلفن‌های تهدیدآمیزی می‌شد تا آن‌جا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمه‌مخفی داشته باشم. بیش‌تر اعضای اپوزیسیون که در خطر بودند اغلب پیش من می‌آمدند. ماها ساکت ننشسته بودیم. نشریات مخفی داشتیم. و باز ماموران  دنبال من بودند. ابتدا پدر پیرم را احضار کردند و گفتند به‌نفع اوست که خودش را معرفی کند، و به‌برادرم که جراح است مدام تلفن می‌کردند و از من می‌پرسیدند.   یک شب به ‌اتاق زیر شیروانی من ریختند ولی زن همسایه قبلا من را خبر کرد و من از راه پشت‌بام فرار کردم. تمام شب را پشت دکورهای یک استودیوی فیلم‌سازی قایم شدم و صبح روز بعد چند نفری از دوستانم آمدند و موهای سرم را زدند و سبیل‌هایم را تراشیدند و با تغییر قیافه و لباس به‌ مخفیگاهی رفتم.

مدتی با عده‌ای زندگی جمعی داشتم ولی مدام جا عوض می‌کردم. حدود ۶ـ٧ ماه مخفی‌  بودم و یکی از آن‌ها خیاط‌خانه زنانه متروکی بود که چندین ماه در آن‌جا بودم و همیشه در تاریک مطلق زندگی می‌کردم، چراغ روشن نمی‌کردم، پرده‌ها همه کشیده شده بود. همدم من چرخ‌های بزرگ خیاطی و مانکن‌های گچی بود. اغلب در تاریکی می‌نوشتم. بیش از هزار صفحه داستان‌های کوتاه نوشتم. در این میان برادرم را دستگیر کردند و مدام پدرم را تهدید می‌کردند که جای مرا پیدا کنند و آخرسر دوستان ترتیب فرار مرا دادند و من با چشم گریان و خشم فراوان و هزاران کلک از راه کوه‌ها و دره‌ها از مرز گذشتم و به ‌پاکستان رسیدم و با اقدامات سازمان ملل و کمک چند حقوق‌دان فرانسوی ویزای فرانسه را گرفتم و به ‌پاریس آمدم.»

 ساعدی زندگی در غربت را هرگز تاب نیاورد. آن‌چنان که می‌گوید: «من به ‌هیچ صورت نمی‌خواستم کشور خودم را ترک کنم.»

زندگی در غربت آن‌قدر برای ساعدی سخت بود که حتا حاضر نشد در این مدت زبان فرانسه را بیاموزد: «از روی لج حاضر نیستم زبان فرانسه یاد بگیرم و این حالت را یک مکانیسم دفاعی می‌دانم. حالت آدمی که بی‌قرار است و هر لحظه ممکن است به‌خانه‌اش برگردد. بودن در خارج بدترین شکنجه‌هاست. هیچ چیزش متعلق به ‌من نیست و من هم متعلق به ‌آن‌ها نیستم. و این چنین زندگی‌کردن برای من بدتر از سال‌هایی بود که در سلول انفرادی زندان به‌ سر می‌بردم.»

ساعدی در سال‌های قبل از انقلاب هم بارها دستگیر و زندانی شده بود. اما به گفته خودش آن‌چه بیش از زندان و سلول انفرادی آزارش می‌داد، دوری از زبان فارسی بود: «مشکلات زبان مرا به‌شدت فلج کرده است. حس می‌کنم چه ضرورتی دارد که در این سن ‌و ‌سال زبان دیگری یاد بگیرم. کنده شدن از میهن در کار ادبی من دو تاثیر گذاشته است: اول این‌که به ‌شدت به‌ زبان فارسی می‌اندیشم و سعی می‌کنم نوشته‌هایم تمام ظرایف زبان فارسی را داشته باشد. دوم این‌که جنبه تمثیلی بیش‌تری پیدا کرده است و اما زندگی در تبعید، یعنی زندگی در جهنم. بسیار بد‌اخلاق شده‌ام. برای خودم غیرقابل تحمل شده‌ام و نمی‌دانم دیگران چگونه مرا تحمل میی‌کنند. مدام به‌ فکر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام کوچه‌ پس‌کوچه‌های شهرهای ایران را با صدای بلند تکرار می‌کنم که فراموش نکرده باشم. حس مالکیت را به‌ طور کامل از دست داده‌ام. نه جلو مغازه‌ای می‌ایستم، نه خرید می‌کنم، پشت‌ و رو‌شده‌ام. در عرض این مدت یک بار خواب پاریس را ندیده‌ام. تمام وقت خواب وطنم را می‌بینم. چند بار تصمیم گرفته ‌بودم از هر راهی شده برگردم به ‌داخل کشور. حتا اگر به ‌قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده‌اند. همه چیز را نفی می‌کنم.»

در نامه‏ای خطاب به دوستی که سخت نگران اوست می‏نویسد: «خیالت آسوده. رفیق درب و داغونت اگر طبیعی بمیرد خودکار به دست خواهد مرد. این را باور کن!مدام قصه می‏نویسم.»

اما آن‌چه به قول خودش او را در تبعید سرپا و زنده نگه می‌دارد تنها نوشتن است: «در تبعید تنها نوشتن باعث شده که من دست به‌ خودکشی نزنم. از روز اول مشغول شدم. تا امروز چهار سناریو برای فیلم نوشته‌ام که یکی از آن‌ها در اول ماه مارس آینده فیلم‌برداری خواهد شد. این سناریو کاملا در مورد مهاجرت و در‌به‌دری‌ست و یکی از سناریوها جنبه «آله گوریکال» دارد به‌نام مولاس کورپوس  . در ضمن دست به‌کار یک نشریه سه ماهه شده‌ام به ‌نام «الفبا» که تا به‌حال سه شماره از آن منتشر شده و هدف از آن زنده نگه‌داشتن هنر و فرهنگ ایرانی است.»

غلام‌حسین ساعدی با نام مستعار گوهر مراد در سال 1341  در تبریز به دنیا آمد، در خانواده‌ای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال.  نوشتن را ابتدا به صورت گزارش از نوجوانی آغاز و با نشریات «فریاد» و «صعود» هم‌کاری می‌کرد و نخستین‌بار هم به خاطر همین نوشته‌ها به زندان افتاد.  بیش‌تر آثار ساعدی در حوزه نمایش‌نامه‌نویسی‌ است تا داستان و دیگر حوزه‌ها. در زمینه تاتر او مبدع چاپ آثار پانتومیم است که نمونه آن می‌توان به لال بازی‌ها، اثر این نویسنده اشاره کرد.

 می‌گویند ساعدی در روزهای آخر، در بستر مرگ، در میان هذیانات می‏پرسید: «کار اصلی من چیست؟ نویسندگی است؟ نه، کار اصلی من مبارزه با مرگ است. من‏ ژورنالیست و مقاله‏نویس نیستم. کار اصلی نویسندگی من تازه شروع می‏شود. درگیری سیاسی تا به‏ حال نگذاشته است که به این کار بپردازم. کار اصلی من مبارزه با مرگ است. من نمی‏خواهم بمیرم. من می‏خواهم بمانم و»

هرچند تنها دو سال بعد از ورود به فرانسه در آذرماه سال 1364 به دلیل خون‌ریزی دست‌گاه گوارش در فرانسه درگذشت و او را در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپردند.

دوستانش می‌گویند: «بر اثر این خون‌ریزی داخلی به بیمارستان سنت آنتوان پاریس منتقل شد. در بیمارستان، در یکی از آخرین‏ روزها که شب قبلش را با التهاب گذرانیده بود، دست و پایش را به تخت بسته بودند.» می‌گفت: «بگو دست‏های مرا باز کنند، آل‌احمد آمده است و در اتاق بغلی منتظر است، مرا هم ببرید پیش خودتان بنشینیم و حرف بزنیم.» همان روز مسکن به خوردش دادند و دیگر کم‌تر بیدار می‌شد. شب آخر، به زور دست‌گاه اکسیژن، نفس می‏کشید. هنوز به پنجاه سالگی نرسیده بود. پدر و همسرش بدری بر بالین او حضور داشتند. با این همه، حوالی سحرگاه، دیده از جهان فرو بست.

در سردخانه، زیر نور چراغی کم‏سو، آرام و بی‏خیال خوابیده بود. ملافه سفیدی بدنش را تا گردن می‏پوشاند. موهای خاکستری‏اش را روی شانه ریخته بودند. صورت سردش را عرق‏ چسب‏ناکی پوشانده بود. لب‌خندی آرامش‏بخش به لب داشت و قطره خونی (که نشانه آخرین‏ خون‌ریزی بود) بر کنج لبش نقش بسته بود. با آرامش کامل، عاری از همهه دلهره‏ها و سراسیمگی‏هایی‏ که سرشت‏اش را می‏ساختند، به دور از همه صحنه‏های سیاست و بازی‏های نمایشی آن آرامیده بود، حالا دیگر زندگی با همه هراس‏ها و کابوس‏هایش برای همیشه از او گریخته بود. چهره‏اش جوان‏تر می‏نمود و گویی به چیزی می‏خندید. طوری که یکی از دوستان آذربایجانی که برای آخرین دیدار با ساعدی به سردخانه آمده بود، بی‏اختیار گفته بود: «دارد قصه تنهایی ما را می‏نویسد و به ریش ما می‏خندد.»

ساعدی از دوستانش خواسته بود پس از مرگش بر سر مزار او گریه نکنند، موسیقی بگذارند و بنوشند و شاد باشند.

 

نخستین جشنواره طراحی شخصیت رستم برگزار می شود

 

پایگاه خبری ایران بزرگ -  تارنمای پروپرشیا نخستین جشنواره طراحی شخصیت باموضوع  ، رستم  پهلوان ایران زمین را برگزارمی کند. تارنمای پروپرشیا  در فراخوان خود از همه ی طراحان ایرانی خواسته است تا در نخستین دوره این جشنواره حضوری پررنگ داشته باشند. آرش کیفی و بابک جعفرقلیان  برگزارکنندگان این جشنواره هدفشان را تحلیل شخصیت رستم از نگاه طراحان ایرانی عنوان کردند و مواردمهمی راکه هیات داوران این جشنواره درنظرخواهندداشت تطابق شخصیت رستم با توصیفات شاهنامه و همچنین تطابق اندام وفیزیک بدنی.لباس وپوشش و جنگ افزارهای جهان پهلوان رستم با اشعار فردوسی بزرگ می باشد.

مشخصات طرح ها

 طراحی سه بعدی بدون محدودیت نرم افزاری

 تلفیق طراحی سه بعدی و نقاشی دیجیتال

 نقاشی دیجیتال

 نقاشی های دستی بدون محدودیت در مواد و متریال

 راندو و اسکیس با مداد و زغال و...بدون محدودیت در مواد و متریال

علاقمندان می توانند حداکثر سه اثر را تا پایان روز بیست وچهارآذرماه به این جشنواره ارسال نمایند و برای دریافت فرم ارسال آثار و سایر اطلاعات جشنواره به تارنمای زیرمراجعه کنند

  www.propersia.com .

============================================= 

خواننده  سوپرانو پارسي، در ميان برترين استعدادهاي جوان هند

 

امرداد : فرح قديالي ، سوپرانوخوان پارسي در كنسرت استعداديابي جوانان -  Young Talent- كه چندي پيش در تالار نمايش‌هاي تجربي در بمبئي برپا بود، به عنوان يكي از استعدادهاي برتر، برگزيده شد.
«آلفردو نورما»، يكي از منتقدان شركت‌كننده در اين همايش، در گفت‌وگو با مجله‌ي Examiner، درباره‌ي اين هنرمند 29 ساله گفت:‌ «فرح در زمينه‌هاي گوناگون توانمندي دارد و مي‌تواند در يك كنسرت، سبك‌هاي گوناگون سوپرانوخواني را اجرا كند
«
فرح قديالي»، در سال‌هاي گذشته، در همايش‌هاي همسرايي (‌كر) در كشورهاي آلمان و چين شركت داشته و پيشكش‌هايي را هم از بخش‌هاي مختلف هنري در كشورهاي گوناگون جهان از آن خود كرده‌است.
همايش‌هاي استعداديابي جوانان با آرمان فراهم آوردن شرايط مناسب براي پرورش هنرمندان جوان زير 30 سال، از سال 1989 ميلادي آغاز شد. اين همايش در جست‌وجوي هنرمنداني است كه در زمينه‌‌هاي آهنگسازي، به صورت حرفه‌اي كار نمي‌كنند اما استعداد بالايي دارند كه مي‌تواند در صورت پرورش داده‌شدن، شكوفا شود. در اين همايش، هنرمندان بايد در حضور مردم، به صورت زنده نمايش‌هايي را اجرا كنند.
گفته مي‌شود شمار بسياري از كساني كه در اين دوره از همايش باشنده بودند، انگيزه‌ي تحصيل در رشته‌هاي گوناگون هنر موسيقي را پيدا كرده‌اند.  

===================================================

ثبت نقالی ایرانی و دانش ساخت لنج در فهرست یونسکو

 

"بی بی سی :  نقالی" و "دانش سنتی لنج سازی و دریانوری با لنج در خلیج فارس" از ایران، در فهرست میراث ناملموس یونسکو به ثبت رسید . به گفته روح الله احمدزاده، رئیس سازمان میراث فرهنگی، با ثبت این دو اثر، مجموع پرونده های ثبت شده ایران در این فهرست به ۹ اثر رسیده است.

در سال های گذشته، از ایران سنت ها و مراسمی از جمله مراسم آیینی نوروز و نیز ردیف های موسیقی دستگاهی ایران در فهرست میراث ناملموس یونسکو به ثبت رسیده بود.

در ششمین نشست کمیته حفاظت از میراث ناملموس یونسکو که از ۲۲ تا ۲۹ نوامبر در بالی اندونزی برگزار می شود، سنت های فرهنگی گوناگونی از کشورهایی نظیر چین، اندونزی، مالی، موریتانی، مغولستان، و امارات متحده عربی مورد بررسی قرار می گیرد.

به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، مجموعا ۶ اثر از جمله زری بافی و مخمل بافی از سوی ایران، برای ثبت در این فهرست پیشنهاد شده بود.

 

 

 

نام چهار ایرانی در فهرست ۵۰۰ هنرمند برتر سال

 

مردمک  :  موسسات هنری آرت پرایس و فیاک با ارائه گزارش سالانه فروش آثار هنری، فهرست ۵۰۰ هنرمند برتر سال در زمینه هنرهای تجسمی را منتشر کردند که در بین آن‌ها نام چهار هنرمند ایرانی دیده می‌شود .  

فرهاد مشیری، شیرین نشاط‌، افشین پیرهاشمی و رضا درخشانی چهار هنرمند ایرانی هستند که نام شان در این فهرست‌ آمده است

فرهاد مشیری، نقاش و هنرمند چیدمان ایرانی که در سال ۷۸، با الهام از خم‌ها و کوزه‌های سفالینی که در شیراز دیده بود یک سلسله نقاشی کشید که بعدها به «نقاشی‌های کوزه» معروف شدند، ‌در رتبه ۷۴ این رده‌بندی قرار گرفت.

شیرین نشاط،، هنرمند عکاس و فیلمساز ایرانی معاصر و برنده جایزه شیر طلایی ونیز در سال ۲۰۰۰ و برنده‌ تندیس شیر نقره‌ای جشنواره بین‌المللی سینمایی ونیز به عنوان بهترین کارگردان، رتبه ۲۲۸ را به خود اختصاص داده است.

افشین پیرهاشمی، نقاش‌ جوان و موفق ایرانی که یکی از آثار‌ش در حراج کریستی در دوبی ‌به مبلغ ۵۵۰هزار دلار به فروش رسیده بود، در رده ۲۵۱ قرار گرفت.

یکی از آثار آقای پیر هاشمی در حراج کریستی در دوبی ‌به مبلغ ۵۵۰ هزار دلار به فروش رسیده است.

رضا درخشانی، دیگر هنرمند ایرانی نیز رتبه ۴۳۸ این فهرست را به خود اختصاص داده است.

آرت پرایس، مهم‌ترین مرجع مارکت هنر جهان و فیاک، موسسه نمایشگاه‌های بین‌المللی پاریس، گزارش سالانه خود را با محوریت نقاشی، مجسمه، ویدئو و عکاسی معاصر جهان منتشر می‌کنند.

‌آرت پرایس‌، به عنوان مهم‌ترین مرجع مارکت هنر جهان و ‌فیاک که موسسه نمایشگاه‌های بین‌المللی پاریس است، مبنای خود را فروش آثار هنرمندان در فاصله‌ جولای ۲۰۱۰ تا ژوئن ۲۰۱۱ قرار داده‌اند.

  سال گذشته دو موسسه «آرت پرایس» و «فیاک»، فرهاد مشیری، افشين پيرهاشمی، شيرين نشاط، رضا درخشانی، وای.زد.كامی، كوروش شيشه‌گران و صداقت جباری را درمیان فهرست ۵۰۰ نفره خود قرار دادند.

 


--
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي ارسال شده است.
آدرس ارسال نامه:
persianebooks@googlegroups.com
برای قطع اشتراك :
persianebooks+unsubscribe@googlegroups.com
 
مطالب وكتابهاي مروج خشونت وتجزیه طلبی و تروریسم ،ضد دولتي وضدديني و کتب قابل خرید دربازاررسمی ایران و کتب چاپ خارج(مشمول کپی رایت) براي اين گروه ارسال نخواهد شد.
لطفا موقع ارسال نامه به گروه حتما این موارد را درنظر بگیرید و لطفا موضوع نامه را نيزبه طور كامل ذكر كنيد
و از نوشتن به رسم الخط فینگلیش پرهیز کنید.
http://groups.google.com/group/persianebooks?hl=en
 
برای کمک به ارتقاء فرهنگ کتابخوانی، نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستیدواز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
وبلاگ ما:
http://persianbooks2.blogspot.com
خبر خوان وبلاگ:
http://feeds.feedburner.com/ketabxaneh
آدرس خبرخوان مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://feeds.feedburner.com/KetabdarsShared
برای یافتن شرایط عمومی وپرسش و پاسخ ها از این آدرس استفاده کنید:
http://book-faqs.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ