به گروه اینترنتی جذاب و پر از اطلاعات و کتابهای جالب کتابهای رایگان فارسی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

کتابهای رایگان پارسی دردسرهای بانکی-داستانی از ریچارد براتیگان ترجمه: آرمین نیکنام

دردسرهای بانکی-داستانی از ریچارد براتیگان ترجمه: آرمین نیکنام


من یک حساب بانکی دارم زیرا از دفن کردن پولهایم در باغچه ی حیات پشتی خسته شدم و یک اتفاق دیگر هم افتاد. چند سال پیش، هنگامی که مشغول دفن پول هایم بودم، با یک اسکلت انسان مواجه شدم. دریک دست اسکلت، بقایای یک بیل و در دست دیگر یک قوطی قهوه ی تا نیمه ازبین رفته به چشم می خورد. قوطی قهوه، با یک نوع گرد زنگار پر شده بود که فهمیدم روزگاری پول بوده است، بنابراین حالا من یک حساب بانکی دارم.

اما بیشتر اوقات، حساب بانکی نیز به کار نمی آید. وقتی در صف منتظر می مانم، تقریبا همیشه آدم هایی در مقابلم هستند که مشکلات بانکی پیچیده ای دارند. من باید منتظر بایستم و به چهارمیخ کشیده شدن مضحک مردم در بانکداری آمریکا را تماشا کنم. یک بار اتفاقی به این شکل افتاد: سه نفر در مقابلم ایستاده اند. من چکی با بهای اندک دارم که می خواهم نقدش کنم. یک دقیقه بیشتر طول نمی کشد. چک امضا شده است، و من منتظرم تا به تحویلدار برسم.  شخصی که هم اکنون در مقابل باجه ایستاده است، زنی است که حدودا پنجاه سال دارد. با وجود گرمای هوا، زن کت سیاه و بلندی بر تن دارد. او در کت بسیار آسوده جلوه می کند و بوی عجیبی از وی به مشام می رسد. من چند ثانیه به این ماجرا می اندیشم و ناگهان می فهمم که این نشانه ی اولین گرفتاریِ بانکی آن روز است. او سپس دستش را در آستین کت خود می برد و سایه ی یک یخچال پر از شیر ترش شده و هویج های پوسیده را بیرون می آورد. می خواهد آنرا به حسابش بگذارد. فیش هم پرکرده است. من نگاهم را به سقف می دوزم و وانمود می کنم که در کلیسای سیستین هستم. پیرزن شروع به یک دعوای حسابی می کند و بعد او را به بیرون هدایت می کنند. خون زیادی روی زمین است. او گوش یکی از نگهبانان را کنده بود. باید به این شهامتش افتخار کرد.

چکی که در دستم است، ده دلار بیشتر نیست. دو نفر بعدی که در صف هستند در واقع یک نفرند. آنها دوقلوهای به هم چسبیده ای هستند که هر یک حساب بانکی جدایی دارد. یکی از آنها هشتاد و دولار به حسابش می گذارد و دیگری می خواهد حسابش را ببندد. تحویلدار، سه هزار و پانصد و هفتاد و چهار دلار را می شمارد و او آن را در جیب کناری شلوارش می گذارد. کل این ماجرا، وقت گیر است. دوباره به سقف نگاه می کنم ولی دیگر نمی توانم وانمود کنم که در کلیسای سیستین هستم. چک در عرق دستانم طوری مچاله شده است که انگار سال ۱۹۲۹ نوشته شده است. آخرین کس بین من و تحویلدار، کاملا ناشناس به نظر می رسد. آنقدر ناشناس است که انگار اصلا آنجا نیست. او ۲۳۷ چک را روی باجه می گذارد تا به حسابش واریز شوند. مبلغ همه ی آنها ۴۸۹ هزار دلار است. او ۶۱۱ چک دیگر هم دارد که می خواهد به حساب سپرده اش بگذارد. مبلغ آنها نیز روی هم ۱,۷۵۴,۹۶۱ دلار می شود. چک هایش مثل بهمن، باجه را می پوشانند.

تحویلدار مثل یک دونده ی ماراتن شروع به کار می کند و من به این فکرم که انگار اسکلت حیاط خلوت، چندان هم کار بدی نکرده بود.

--
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي ارسال شده است.
آدرس ارسال نامه:
persianebooks@googlegroups.com
برای قطع اشتراك :
persianebooks+unsubscribe@googlegroups.com
 
مطالب وكتابهاي مروج خشونت وتجزیه طلبی و تروریسم ،ضد دولتي وضدديني و کتب قابل خرید دربازاررسمی ایران و کتب چاپ خارج(مشمول کپی رایت) براي اين گروه ارسال نخواهد شد.
لطفا موقع ارسال نامه به گروه حتما این موارد را درنظر بگیرید و لطفا موضوع نامه را نيزبه طور كامل ذكر كنيد
و از نوشتن به رسم الخط فینگلیش پرهیز کنید.
http://groups.google.com/group/persianebooks?hl=en
 
برای کمک به ارتقاء فرهنگ کتابخوانی، نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستیدواز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
وبلاگ ما:
http://persianbooks2.blogspot.com
خبر خوان وبلاگ:
http://feeds.feedburner.com/ketabxaneh
آدرس گزیده مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://persianbooks-harfha.blogspot.com
برای یافتن شرایط عمومی وپرسش و پاسخ ها از این آدرس استفاده کنید:
http://book-faqs.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ