Darvishalli
--- On Thu, 5/15/08, Pirooz Piroozi <pipiroozi@yahoo.ca> wrote: From: Pirooz Piroozi <pipiroozi@yahoo.ca> Subject: زنده بودن يعنی آزاد بودن To: "FreeIran" <freeandseculariran@yahoogroups.com>, "iIran" <iran_irani@yahoogroups.com>, "sohrab nezamzadeh" <sorlyball@yahoo.com>, "Nukamel" <nukamel@gmail.com>, "padrap" <padrap@yahoo.com>, "Payam.Metro" <payam.metro@gmail.com>, "payandehgaan" <payandehgaan@yahoo.com>, "Payman" <p_rajabi@yahoo.com>, "Peggi" <peggijaan@yahoo.com>, "Ramazani43" <ramazani43@yahoo.com>, "Rezvaneh" <rezvaneh_dariush@yahoo.com>, "Rozeyeh" <rozeyeh_ghalb@yahoo.com>, "Sadaf" <abishomal@yahoo.com>, "Saeed polit" <info2lovelylove@yahoo.com>, "sasha" <sasha_poya@yahoo.com>, "Shagaeg Kamali" <s.kamali@gmx.de>, "sos-help" <kia_rambo@yahoo.com>, "Taheri" <bluesky_mt2005@yahoo.com>, "Tanrisiz" <tanrisiz_atheist@yahoo.com>, "Tina" <trtr085@yahoo.com>, "Adamak" <adamak2adamakha@gmail..com>, "Ahmadi" <aaah79@yahoo.com>, "Alireza" <ali_doc0411@yahoo.com>, "Anoosh" <anoosh_resha@yahoo.com>, "Azimi" <sir_azimi@yahoo.com>, "Bassam" <bassam_kurbani2000@yahoo.com>, "Darvish" <darvishalli@yahoo.co.in>, "Davood" <dna3146@gmail.com>, "Elham" <emohammadii@yahoo.com>, "GharZadeh" <gharzadeh@yahoo.com>, "H-jallayeriyan" <h_jallayerian@yahoo.com>, "Hamid4578" <hamid4578@gmail.com>, "Hasani" <al_hasani49@yahoo.com>, "HNO" <hno2005@gmail.com>, "Hoseindaee" <hoseindaee@yahoo.com>, "Jaanokherad" <jaanokherad@yahoo.com>, "JJ" <j_mah67@yahoo.com>, "Kasra" <abbasghobadi@yahoo.com>, "Kavir" <kavir_hamid@yahoo.com>, "Keywan" <arash22@versatel.nl>, "Kiani" <kiani109@yahoo.com>, "Kianoosh" <kianoosh641@yahoo.com>, "Lorestan" <lorestan1340@yahoo.com>, "Mahdi" <mrahiminia@yahoo.com>, "Mali" <mali_d2004@yahoo.com>, "Man0ucher" <manoucherhatami@yahoo.com>, "Manof" <manouf@cogeco.ca>, "Maryam62" <maryam62ir2003@yahoo.com>, "Mitra" <Mitra_Bassiri@yahoo.com>, "Mostafa" <mostaf_s@yahoo.com> Date: Thursday, May 15, 2008, 8:08 PM
زنده بودن يعنی آزاد بودن سلام گرم و آتشين مرا بپذيريد! درود فراوان بر دامان پرمهر تو مادر، و آغوش گرم و پر محبت تو پدر، که دليرانی چون احمد و مجتبی پرورد. اميدوارم که هميشه سلامت و تندرست باشيد. از اينکه شما را تنها گذاشتهام خيلی معذرت میخواهم. میدانيد که غير از اين، راه ديگری وجود نداشت. ديگر در گوشه خانه نشستن و زانو بغل کردن داشت مرا ديوانه میکرد. اين بود که راه را انتخاب کردم و حالا زندگی خوبی دارم و احساس میکنم که واقعاً زنده هستم. وقتی که فکر میکنم که از کلاغی کمتر نيستم که هرگاه به بچهاش تجاوز میکنند با "نوک" چشمان متجاوز را کور میکند، خوشحال میشوم. نمیدانيد که نهال تازهای در زندگی من شکـفته است و آن نهال کينه است، که خون جوانان آن را پرورش میدهد. و حالا تازه فهميدهام که بايد در مقابل دشمن خونخواری که هر روز جوانان ما را میکشد، مقاومت کنيم و اين را تا آخرين نفس ادامه خواهيم داد. همه اينهائی که دارند مبارزه میکنند، بهمپيوسته گروهی بزرگ و نيرومند را از ملت تشکيل میدهند که در آينده نزديک مانند توفانی سهمگين و نيرومند، خانههای پوشالی مزدوران را درهم میريزند و من صدای دلنواز اين توفان را از دور میشنوم که دارد نزديک میشود. زيرا ما تصميم گرفتيم قلب کسانی را که جوانان ما را میکشند با گلوله از سينه بيرون بکشيم. نمیدانيد زندگی در اينجا چقدر زيباست! وقتی آنها را میبينم که همه مانند يک فاميل و يک خانواده در راه يک هدف و سعادت يک ملت با قلبهای پر از خشم و کينه نسبت به دشمن و دلهای پر از سرود کبارزه میکنند – سرودهائی که مانند جويباری به يک رودخانه تبديل میشود و بهآرامی و عظمت در دريای درخشان زندگی آزاد میريزد – احساس آرامش میکنم و شادی بیپايانی وجودم را فرا میگيرد. مطمئن باشيد که ديگر مردم تحمل اينهمه ظلم و ستم را ندارند و روزی بپا خواهند خاست تا به خورشيد تازهای که در شرف طلوع است خيرمقدم بگويند. ولی تا آنروز دستهای جنايتکاران از ملت ما خيلی خون خواهد گرفت. اما اين خونها بیجواب نخواهد ماند. خلق، همه سختیها را تحمل خواهد کرد و در مقابل هر شکنجهای طاقت خواهد آورد، زيرا که در نهاد ما ايمانی است که آن را هرگز هيچ چيز نمیتواند از بين ببرد و آن عشق و علاقه به خلق و کينه و نفرت به دشمن خلق است. با آنهائی که مانع آزادی مردم میشوند و آنها را به ناحق و برای کسب قدرت و اقتدار خود میکشند بايد مبارزه کرد و معدومشان ساخت، زيرا آنها حق ندارند برای حفظ قدرت خود سربازان و جلادان خود را به جان مردم بياندازند. و بدين جهت است که ما سلاح به دست گرفتهايم و مرگ را با مرگ جواب میدهيم. اين پستفطرتها نمیدانند که دستهای ناپاکشان چه تخم کينهای در دلها میکارد. روزی خواهند فهميد که نيروی خلق توسعه میيابد و شروع به درو کردن اين علفهای هرزه میکند. و چون خون آنها گنديده است، بی آنکه اثری از خود برجای بگذارند از بين خواهند رفت. دشمنان ما، همانطور که به مردم علاقهمند نيستند، کسانی را هم که مثل سگ برای تعقيب ما میفرستند دوست ندارند، بلکه آنها را برای حفظ قدرت خود به کار میگيرند و آنقدر آنها را فشار میدهند تا تفالهای بيش، از آنها باقی نماند. آنگاه آنها را بهدور میريزند. اما فرزندان ما چون با ايمان برای رهائی خلق، مبارزه میکنند و خون پاکشان در راه آزادی انسانها ريخته میشود، همچون باران بهاری زمين را آبياری میکنند و گلهای زيبای آزادی را میپرورانند. اين است که جاودان میمانند. در يک جنگ معمولی که خطر در آنِ واحد ميليونها بشر را تهديد ميکند، مرگ تبديل به يک حادثه میشود. مردم همانقدر به آن اهميت میدهند که به يک تصادف در زمان صلح، و حتی به آن فکر هم نمیکنند، امّا مبارزه چيز ديگری است. ما جنگ با حريفی را ادامه میدهيم که همه جا هست و برای کوبيدن ما از هيچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد. در چنين نبردی، بايد با خطر دائی مرگ روبرو بود. آيا هر کسی قدرت چنين نبردی را دارد و میتواند اينطور زندگی کند؟ نه، اين راه به مردان و زنان قدرتمند احتياج دارد که با قدمهای استوار به پيش بروند و با هر سختی با تمام قدرت مبارزه کنند. درست است که زندگی زيباست. اما زندگی فقط نفس کشيدن نيست، انسان تا وقتی زنده است که بتواند آزادانه عقايد خود را بيان کند. لازمه زندگی، آزادی در گذران آنست و بدون اين آزادی، زندگی در بردگی و فرومايگی است و ارزش زيستن را ندارد. زنده بودن يعنی آزاد بودن و انسان بودن. در مقابل هر انسان متفکر، اکنون دو راه وجود دارد: يا زيستن با همه شرايط آن، يا مرگ. بودن يا نبودن. بنابراين هميشه بايد مرگ را بعنوان يک احتمال بهحساب آورد. البته اين بدان معنا نيست که به استـقبال مرگ برويم، بلکه بر عکس اين مرگی را که ديگر يک تصادف نيست و نتيجه عمل کسانی است که میخواهند ما را به زانو درآورند و میتوان به عقب انداخت. و میتوان با نبرد با کسانی که کمر به قتل ما بستهاند، با مرگ جنگيد. مرگ در اثر يک نبرد غير عادی با دشمن به مرگ روزانه و با خفت و حقارت زير چشمان راضی و خشنود جلادان، رجحان دارد. بله، صد بار مرگ غير عادی با شکوه در مقابل رگبار گلوله دشمن بر نفله شدن تأثرانگيز زير چکمه دژخيمان که پاشنه خود گلويمان را را بفشارند ترجيح دارد. مبارزه ادامه دارد و نيروئی قویتر از هر چيز ديگر، بدون آنکه فرصت دهد که به پشت سرم بنگرم، مرا به پيش میراند. شايد فردا توانستند مرا شهيد يا دستگير کنند. امّا امروز و در اين ساعت من از نبرد خويش بازنماندهام و همراه ديگران، همراه انبوه رفيقانم، به پيکار ادامه میدهم. به اميد پيروزی! سلام گرم و آتشين مرا به همه برسانيد عزّت غروی
Looking for the perfect gift? Give the gift of Flickr! |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر