به گروه اینترنتی جذاب و پر از اطلاعات و کتابهای جالب کتابهای رایگان فارسی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

خبرنامه کتابهای رایگان پارسی تاریخ شفاهی ایران، ش 68


 

 



 
          شماره 68    |    13 ارديبهشت 1391
 
خاطرات جذاب و خواندنی در کتاب «وِری وقت جنگه»

کتاب «وِری وقت جنگه» خاطرات شفاهی جانباز اکبر کمالی از هشت سال جنگ تحمیلی، به قلم قاسم یاحسینی تدوین شده و به تازگی توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. همچنین کتاب «دریا خانم» خاطرات آذر علامه زاده (همسر شهید رضا جلیلوند) نیز از این نویسنده تهیه و تدوین شده که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ سوم رسیده است. همچنین کتاب «دریا خانم» خاطرات شفاهی آذر علامه زاده (همسر شهید رضا جلیلوند) نیز به قلم قاسم یاحسینی تهیه و تدوین شده که به تازگی توسط انتشارت سوره مهر به چاپ سوم رسیده است. این کتاب در 8 فصل تدوین شده است.

چاپ هشتم جهنم تکریت و چاپ دوم مهمان صخره ها

کتاب «جهنم تکریت» اثر برگزیده 20 سال ادبیات مقاومت در بخش خاطرات شامل خاطرات خودنوشت آزاده مجتبی جعفری (رئيس سازمان ايثارگران نيروي زميني ارتش) از روز های سخت اسارت توسط انتشارات سوره مهر به چاپ هشتم رسیده است. کتاب «مهمان صخره‌ها» خاطرات خلبان محمد غلامحسینی که به قلم راحله صبوری تهیه و تدوین شده توسط انتشارات سوره مهر به چاپ دوم رسیده است. از این نویسنده پیش از این کتاب «کوچه نقاش ها» خاطرات سید ابوالفضل کاظمی منتشر شد که مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.

«چه کسی قشقره‌ها را می‌کشد؟»

ایرانیان ارمنی نسبت به کل جمعیت مسلمان کشور، در اقلیت قرار دارند، با این حال توانسته اند با حضور در مشاغل صنعتی، دولتی و نظامی هم دوش با سایر شهروندان خود، در راه عمران و آبادانی کشور سهیم باشند. در راستای اینگونه فعالیت‌ها بخشی از تاریخ جنگ تحمیلی را نیز بارور ساخته و باتقدیم شهدا، جانبازان و آزادگان دِین خود را به کشور و ملت خویش ادا نموده اند. کتاب «چه کسی قشقره‌ها را می‌کشد؟» شامل خاطرات سورن‌هاکوپیان و سه شهید ارمنی دیگر به نام‌های «وارتان آبراهمیان»، «راموند باغرامیان» و «ورژ باغومیان» از دوران دفاع مقدس نیز روایت گر ایثار و مقاومت این عزیزان است که به قلم حجت شاه محمدی تدوین شده، به همت دفتر ادبیات و هنر مقاومت و توسط انتشارات سوره مهر ه چاپ رسیده است.

رونمایی از آثار جديد مركز اسناد مجلس شورای اسلامی

دبير علمي «سومين همايش تخصصي تاريخ مجلس» از برگزاري اين همايش در 26 ارديبهشت‌ماه خبر داد و گفت: در اين همايش، از اهداكنندگان عمده سند قدرداني مي‌كنيم و چندين اثر اين مركز كه در روزهاي پاياني ارديبهشت‌ماه منتشر مي‌شوند، رونمايي خواهند شد. دبير علمي سومين همايش تخصصي تاريخ مجلس گفت: «سومين همايش تخصصي تاريخ مجلس» با‌ موضوع «نگاهي به ساختار و كاركرد مجالس دوره 13 تا 16 مجلس شوراي ملي» برگزار مي‌شود.

«بچه‌هاي كُفيشه» و «پرواز روی خاك» در نمایشگاه کتاب

کتاب «بچه‌هاي كُفيشه» شامل خاطرات شفاهي مكي يازع به قلم سيدقاسم ‌ياحسيني از سوي انتشارات سوره مهر در بيست‌وپنجمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران منتشر می‌شود. روايت يازع، از وضعيت مردم در محاصره آبادان توسط ارتش صدام، مطالب جديد و دسته اولي دارد. چاپ نخست کتاب «پرواز روی خاك» با خاطرات شفاهی خلبان منوچهر شیرآقایی به قلم سیدقاسم یاحسینی، از سوی انتشارات سوره مهر در بیست‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی كتاب تهران عرضه می‌شود.

پروژه تاريخ شفاهی براي آزادگان اجرا می شود

به همت حوزه هنری گیلان کتاب «آخرین سرباز» تاریخ شفاهی 17 نفر از آزادگان شهرستان آستانه اشرفیه بزودی به همت حوزه هنری گیلان منتشر می‌شود. محمد پرحلم معاون فرهنگی و هنری حوزه هنری گیلان گفت: اولین کتاب پروژه‌ی تاریخ شفاهی آزادگان دفاع مقدس استان گیلان که از چندی پیش تهیه و تدوین آن در واحد ادبیات پایداری حوزه هنری گیلان با عنوان «آخرین سرباز» آغاز شده شامل خاطرات 17 تن از آزادگان شهرستان آستانه اشرفیه است که بزودی توسط حوزه هنری گیلان منتشر می‌شود.

سبز و سپید و سرخ بر فراز ابوموسی

گفت‌وگو‌های دو جانبه ایران و انگلستان در نیمه دوم سال 1971 یک روز قبل از اینکه نیرو‌های انگلیسی از خلیج فارس خارج شوند، ایران نیروهای خود را به جزایر مسکونی ابوموسی، تنب بزرگ و جزیره غیر مسکونی تنب کوچک اعزام داشت. یک روز پیش از آن شارجه با ایران توافق کرده بود نیرو‌های ایران در مناطق استراتژیک ابوموسی مستقر شوند.

مجموعه مقالات «تاریخ شفاهی دفاع مقدس»

آشنایی ایرانیان با تاریخ شفاهی، به مفهوم جدید آن، به سا‌ل‌های اولیه پس از انقلاب اسلامی و کوشش‌های افراد، موسسات و نهادهای داخل و نیز برخی موسسات خارج از کشور بازمی‌گردد، اما چندی است روند گردآوری و انتشار کتاب‌هایی با عنوان تاریخ شفاهی شتاب گرفته است؛ چنان‌که هم‌اکنون مجموعه‌هایی چون تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، تاریخ شفاهی دوبله، تاریخ شفاهی معماری ایران، تاریخ شفاهی موسیقی ایران، تاریخ شفاهی شهرها، تاریخ شفاهی سینما و تئاتر کمدی و... وارد بازار نشر شده‌اند.

نیروی دلتا از پلی می تا طبس (Delta Force)

پنجم اردبیهشت ماه 1359 (25آوریل1980م) سالروز حمله نظامیان آمریکایی به ایران و شکست و ناکامی در کویر طبس است. این حادثه در پی تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام انجام شد. هدف از این تهاجم آزاد سازی گروگان‌ها و انهدام کامل سفارت آمریکا بود که با شکست در صحرای طبس عقیم ماند. کتاب نیروی دلتا از پلی می تا طبس (Delta Force) نوشته سرهنگ بازنشسته، چارلی بکویث و دونالد ناکس (Charlie Alvin Beckwith (1929-1994) Donald Knox) ترجمه رضا فاضل زرندی از جمله خاطراتی است که به طور مفصل به مسئله آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در ایران پرداخته است.

صنایع نظامی تهران در خاطرات محمد عرب

پس از استقرار همه ارکان حکومتی کشور در تهران قدیم، تسلیحات نظامی متناسب با امکانات و مقتضای روز مانند دیگر فناوری های صنعتی در این شهر متمرکز گردید و شکل و شمایل پایتخت ایران را دگرگون ساخت. از پادگان ها و مراکز صنعتی و زاغه های مهمات گرفته تا رسیدگی به امور اداری و مالی این مجموعه، هر یک در شناسایی تاریخ شهری اهمیت به سزایی دارد. در این جا با بیان گوشه ای از خاطرات حاج محمد عرب از مدیران سابق صنایع نظامی ایران از 1327 تا 1353 به قسمتی از قصه تحول صنایع نظامی اشاره خواهد شد.

داستان «سگان»

داستان «سگان»، مصاحبه با اعضای حزب کارگران انقلاب و ارتش انقلابی خلق آرژانتین، آخرین اثر باپلو پوتسی، در بردارنده هشت مصاحبه ویژه با طیف متنوعی از فعالان مبارزات چریکی در آرژانتین دهه 1970 است. این مصاحبه ها دربردارنده حقایقی فراتر از فعالیت های چریکی آن دوره آرژانتین هستند. هر یک از این مصاحبه ها پیچیدگی های خود را دارند و دربردارنده حقایقی فراتر از آن دو سازمان و شرایط اجتماعی جامعۀ زایندۀ خود و نیز محدودیت های مبازرات چریکی در آن دوران هستند.

کلیسای حضرت مریم در منطقه ریزرو به منبع الهام تاریخ شفاهی بدل می‏شود

کلیسای حضرت مریم در منطقه ریزرو (Reserve) لوئیزیانا به عنوان تازه‏ترین مقصد گردشگری طرح بازیابی میراث آمریکایی‏های آفریقایی تبار این ایالت تعیین شد. این کلیسا که در جاده ریدمپشن (Redemption) شماره 123 واقع شده، روز 20 آوریل رسماً طی مراسمی با بریدن نوار به روی گردشگران گشوده شد. طرح بازیابی میراث آمریکایی‏های آفریقایی‏تبار که اداره گردشگری لوئیزیانا آن را آغاز کرده و توسعه داده است، بازدیدکنندگان را به موزه‏ها، مکان‏های تاریخی، موسسات و جاذبه‏های فرهنگی در سراسر لوئیزیانا می‏برد.

به دنبال آرامش در دل شهری شلوغ

موزه گوگنهایم Guggenheim در اقدامی نوآورانه یک فستیوال داستان خوانی از خاطرات شفاهی شهروندان منطقه جکسون به راه انداخته است. تمرکز اصلی نمایشگاه تاریخ شفاهی و تور پیاده روی استیل اسپاتینگ: کوئنز still spotting: Queens این است که نقطه ای آرام در منطقه ای ایجاد کنند که شاید در کل کشور (آمریکا) دارای بیشترین تنوع قومی و ملیتی است. این نمایشگاه در تاریخ 14 آوریل امسال در ارتفاعات جکسون آغاز به کار کرده است و تا 6 ماه می‌نیز ادامه خواهد داشت. طی این نمایشگاه، داستان سرایانی نوشته هایی را که غالبا توسط ساکنین این منطقه نوشته شده اند را برای مردم می‌خوانند.

تاريخ شفاهی جنوب شرق‌آسيا ـ47

در همان جلسات مقدماتي مصاحبه، من تمامي آثار مكتوب مربوطه را كه عبارت از مستندات رسمي و غيررسمي، مكاتبات و گزارش‌هاي رسانه‌اي از وقايع مهم كه زندگي او را تحت تأثير قرار داده بود، بخصوص دوره‌اي در UMNO و NCWO مسئوليت و موقعيت داشت را، مطالعه كردم. او همچنين داراي يك مجموعه عكس غني از خودش بود كه مي‌توانست منحني زندگي او را به تماشا بگذارد. اين منابع براي ترسيم تصويري از نقش و سهم او كه شامل شقوق برشمرده شده باشند مقياس خوبي بود:

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

خاطرات محمدرضا حافظ‌نیا (۳)
به کوشش: حمید قزوینی 
انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر (وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)
دفتـرادبیات انقلاب اسلامی 
نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
از طرفي به اين فكر بودم كه چكار بايد كرد و در فشار شديد روحي قرار داشتم، مي‌خواستم چاره‌اي براي آينده بيانديشم. بالاخره 2 راهكار به ذهنم رسيد يكي بيرون از پادگان بود و ديگري داخل پادگان.
بيرون پادگان اين بود كه سالي يك‌بار لشکر 77 خراسان با حضور همه فرماندهان ارشد لشکر، در تربت‌جام مانور داشت و چون در هنگام مانور هم فشنگ مشقي و هم فشنگ جنگي، در اختيار نيروها مي‌گذاشتند، مشكل تهيه مهمات حل مي‌شد و مي‌توانستم حادثه‌اي را خلق كنم كه بازتاب زيادي در سطح جامعه داشته باشد.
راهكار داخل پادگان هم اين بود كه درصورت عدم دسترسي به مهمات و يا ناتواني در اجراي يك عمليات مهم، اقدام به آتش زدن بخشي از پادگان مشهد كنم. براي اين كار هم به فكر مخزن سوخت لشکر 77 و آمادگاه آن بودم. لذا بررسي جوانب مختلف هر دو طرح را آغاز كردم.
در اين دو طرح چند هدف را تعقيب مي‌كردم: اول اينكه به رژيم اعلام كنم ارتش ديگر قابل اعتماد نيست و نمي‌توان به آن اميدوار بود. و همين موضوع موجب مي‌شد كه رژيم در استفاده از ارتش عليه مردم جانب احتياط را در پيش گيرد.(17)
واقع مطلب اين بود كه شاه اميد زيادي به ارتش داشت و اساساً نقطه اتكايش ارتش بود.
دوم اينكه هر حادثه‌اي كه در داخل پادگان و در بين نيروهاي نظامي روي مي‌داد پيام اميدبخشي به مردم بود كه آن! ها ر هشان را با قوت ادامه دهند و بدانند كه نظاميان هم كنار آنها هستند. من به‌عنوان يك سرباز مسلمان چنين وظيفه‌اي داشتم. چون اين نگراني‌ وجود داشت كه با چند حركت سركوبگرانة ارتش و ايجاد رعب و وحشت مردم صحنه را ترك كنند و عقب‌ بنشينند، همان‌گونه كه در 15خرداد 1342 اين اتفاق افتاد.
سوم اينكه به مجموعة نيروهاي انقلابي و مسلمان ارتش اين پيام را بدهم كه در داخل ارتش هم مي‌توان عليه رژيم عملياتهايي اجرا كرد. چون تا آن زمان نه عملياتي انجام شده بود و نه كسي جرئت چنين كاري داشت. موقعيت بسيار سختي بود. الان گفتنش ساده است امّا كساني مي‌توانند اين موضوع را درك كنند كه آن زمان در ارتش بوده‌اند، يعني حدود سالهاي 56ـ 1357 در ارتش شاهنشاهي حضور داشته‌اند.
تنها آنها مي‌دانند كه چه فشار و خفقاني بود و انجام این کارها چقدر مشکل بود.
حتي افراد مسلماني را مي‌ديدم كه بعضاً جرئت نداشتند كوچك‌ترين حركتي در ارتش انجام دهند. برخي از آنها از رفتارهاي پيش پا افتاده حتي يك مبارزه منفي هم كه شده بود اجتناب مي‌كردند. حتي همانهايي كه گرايش مذهبي داشتند. اما من تصور مي‌كردم مي‌توانم با اجراي طرحی نيروهاي مذهبي ارتش را هوشيار كنم و متوجه شوند كه آنها هم مي‌توانند اقداماتي انجام دهند.
هدف چهارم هم نيل به شهادت بود. فكر مي‌كردم من يا در پايان عمليا! ت بهه دليل درگيري شهيد خواهم شد و يا پس از دادگاهي شدن محاكمه و محكوم به اعدام مي‌شوم.
با چنين اهدافي به‌دنبال طراحي و اجراي عمليات رفتم. به خود گفتم بايد ابتدا به نيروهاي وظيفه و درجه‌دار فكر كنم. چون در همان دوـ سه هفته اول احساس كردم برخي از نيروهای داخل گردان از روحية مذهبي خوبي برخوردارند. حتي يك توپچي تانك با درجه گروهباني از نيروهاي كادر بود كه ديدم اهل مطالعه است و برخي كتابها را مي‌خواند. مثلاً مي‌رفت گوشه تانك مي‌نشست و كتابي را در دست مي‌گرفت و مي‌خواند. احساس كردم بايد زمينه‌هايي داشته باشد. لذا تلاش كردم به او نزديك شوم. همچنين يك استوار دوم به‌نام موسوي بود كه روحيات مذهبي داشت، سعي كردم به او هم نزديك شوم. يا سرواني داشتيم به نام طاهري كه سنش بالا بود و فرماندهي يك گروهان ديگر تانك را به عهده داشت و فرد متديني به نظر مي‌رسيد.(18)
تلاش كردم به اينها نزديك شوم و دنبال اين بودم كه مجموعه مذكور را باتوجه به جريان نهضت و ماهيت مذهبي آن كه در جامعه شكل مي‌گرفت سامان‌دهي كنم.
فكر مي‌كردم مي‌توانم نيروهاي مذهبي داخل پادگان را متشكل كنم چون اگر مي‌خواستم پادگان مشهد را به آتش بكشم يا كودتایي نظامي در آنجا بكنم به اين نيروها نياز داشتم.
اين قضايا ادامه داشت تا اينكه به ما اعلام كردند گردان تانك براي اجراي ي ! ك ما نور باید اعزام شود. ابتدا تصور كردم اين مانور همان مانور تربت‌جام است. خيلي خوشحال شدم و اميدوار بودم كه بتوانم در آنجا يك عمليات جانانه‌اي انجام بدهم. امّا بعداً متوجه شدم يك مانور درون‌گرداني است كه در نزديكي وكيل‌آباد مشهد اجرا مي‌شود و ربطي به ديگر يگانهاي لشکر ندارد.
طبق معمول همه آماده‌ شديم و به منطقة اجراي مانور رفتيم. اين مانور در حدود يك هفته تا ده روز طول كشيد.
يادم هست چون مصادف بود با ماه مبارك رمضان و بايد روزه مي‌گرفتيم با تعدادي از افراد مذهبي اعم از سرباز، درجه‌دار، افسر وظيفه و كادر وعده‌هاي غذايي سحر و افطار را با هم صرف مي‌كرديم.
در اين اردو برخي نيروهاي كادر ارتش مانند جناب سروان طاهري فرمانده گروهان سوم تانک و جناب سروان منافي(19) ـ فرمانده دستة دیگر تانک ـ که مذهبي بودند، نيز در روزه‌داري و افطار سهيم مي‌شدند. الحمدلله در چنين حال و هوايي توانستيم ضمن رعايت حدود شرعي اعمال ماه رمضان را به‌خوبي انجام دهيم.
در آن روزها يكي از افسرهاي وظيفه گردان مرتب پيش من مي‌آمد و مطالبي را مطرح مي‌كرد.(20) من چون در آغاز كار بودم و او را نمي‌شناختم اعتمادي به او نكردم. بعدها (بعد از انقلاب) متوجه شدم كه ظاهراً وي ساواكي بوده است و به دليل شكّي كه داشته آمده بود تا از من حرف بكشد كه خوشبختانه به‌خير گذذ! ت و ن چيزي با او در ميان نگذاشتم.(21)
به‌هر‌حال اين مرحله هم تمام شد و ما به پادگان مشهد، برگشتيم و وسايل‌مان را تحويل داديم. اما حوادث مرتبط با انقلاب همچنان مرا رنج مي‌داد.
از آنجا كه طي زمان اردو از قضاياي داخل شهر مشهد بي‌خبر بودم، اولين كاري كه كردم كسب اطلاعات جديد در اين زمينه بود. براساس شنيده‌ها اطلاع‌ حاصل كردم كه چند روز قبل تعدادي از خانمها در خيابان تهران ـ كه از خيابانهاي اصلي شهر مشهد است ـ اجتماع كرد. و پس از برگزاري يك راهپيمايي اعتراض‌آميز، خيلي سريع پراكنده شده‌اند. اين موضوع نشان مي‌داد كه انگيزه و جرئت قشرهاي مختلف جامعه روز به روز افزايش مي‌يابد و مشروعيت رژيم به‌شدت كاهش يافته است.
شب را به خانه آمدم تا صبح در افكار خودم غرق بودم كه خدايا بالاخره من كي و چگونه بايد به تكليفي كه بر دوش خود احساس مي‌كنم عمل كنم.
۱۷. البته تا آن زمان هنوز تظاهرات مردم اوج نگرفته بود و فقط در چند شهر مانند مشهد، كازرون، تبريز، يزد، شيراز و جهرم تظاهرات عمومي شده بود. و هنوز گسترة سراسري نداشت.
۱۸. سروان «طاهري» مرد متديني بود كه با سروان طاهري فرمانده گروهان خود من تفاوت داشت. اتفاقاً بعد از انقلاب زماني كه معاون استانداري ايلام بودم او را ديدم كه كمكهاي مردمي را به جبهه آورده بود. او در اين هنگام بازنشسته شده بود.
۱۹. او افسر کادر و اهل رشت بود. و روحيات مذهبي داشت و فرماندة دستة دیگری در گروهان اوّل تانک بود.
۲۰. اين فرد از مدتي قبل در پادگان و مثلاً صبحها موقع عزيمت به سمت ميدان صبحگاه مي‌آمد و برخي مطالب انقلابي را مطرح مي‌كرد.
۲۱. در ميان نيروهاي وظيفه افرادي مانند آقاي «عباس‌زاده» و آقاي «اميدوار» بودند كه مذهبي به شمار مي‌آمدند اما احساس كردم دل و جرئت لازم براي اجراي عمليات را ندارند و نمي‌توان با آنها برای اجرای كاري بزرگ برنامه‌ريزي كرد.


 
 

      تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ