به گروه اینترنتی جذاب و پر از اطلاعات و کتابهای جالب کتابهای رایگان فارسی خوش آمدید. از آرشیو ما در پایین صفحه نیز دیدن کنید

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

خبرنامه کتابهای رایگان پارسی شماره 82، تاریخ شفاهی ایران


 

 



 
          شماره 82    |    18 مرداد 1391
 

تأملات کتابدارانه پیرامون تاریخ شفاهی (5)

این یادداشت، در ادامه چهار یادداشت پیشین که اواخر سال گذشته منتشر شد، به‌عنوان نتیجه‌گیری این سلسله مطالب، حدود سه ماه پیش آماده شده بود اما به سبب برخی ملاحظات شخصی نگارنده و توجه بیشتر به داده‌های آن و نظرخواهی از برخی کارشناسان این حوزه تخصصی، زودتر از این امکان انتشار پیدا نکرد. اکنون با عذرخواهی از طولانی شدن آن منتشر می‌شود. از همکاری دست‌اندرکاران هفته‌نامه تاریخ شفاهی، که با سعه صدر این مطالب را منتشر کردند تشکر می‌کنم و برایشان آرزوی توفیق روزافزون دارم.

«شرح اسم» رونمایی شد

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ آیین رونمایی از کتاب «شرح اسم؛ زندگینامه آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‏ای (1357-1318)» با حضور سیدمحمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حجت الاسلام خزایی، مدیر مؤسسه ‏‏مطالعات و پژوهش‏های سیاسی، حجت‏الاسلام رشاد، رئیس حوزه علمیه امام رضا (ع) تهران، اسحاق صلاحی، رئیس کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، علی معلم دامغانی، رئیس فرهنگستان هنر، حجت‏الاسلام دعائی، رئیس مؤسسه اطلاعات، محسن مومنی شریف، رئیس حوزه هنری، هدایت‏الله بهبودی، نویسنده اثر و جمعی از نویسندگان و محققان حوزه ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس پیش از ظهر روز شنبه (14 مرداد ماه 1391) در تالار سوره برگزار شد.

بابایی در کلام همسرش

پانزدهم مرداد 1366 مصادف با عید قربان 1407 هجری قمری، سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی است. عباس با دختر دایی‌اش خانم صدیقه (ملیحه) حکمت در 4 شهریور 1354 ازدواج کرد. کتاب «بابایی به روایت همسر شهید» مروری دارد بر زندگی این زوج آسمانی از زبان خانم حکمت. بخش وداع او با عباس که به ماجرای حج تمتع ایشان در مرداد 1366 پیوند خورده، بسیار خواندنی است. مشرق - [عباس] گفت: «اگر خدا بخواهد می‌خواهیم برویم خانه‌اش.» بي‌نهايت خوشحال شدم، از اينكه مي‌خواهيم جايي برويم كه هر مسلماني آرزوي رفتنش را دارد، از اينكه بعد از ده يازده سال دو نفري يك مسافرت درست و حسابي غير از مسير تکراری تهران ـ قزوين كه خانه پدرهایمان بود مي‌رفتيم. قبلاً برای خودش هم جور شده بود که برود ولی نرفته بود. گفته بود مکۀ من این است که نفتکش‌ها به سلامت از خلیج فارس رد شوند.

محدودیت پژوهشگران در دسترسی به تاریخ پهلوی

اول تيرماه امسال قرار بود از تاریخ شفاهی و تصویری ایران، رونمايي شود و امکان دسترسی آزاد پژوهشگران به آن فراهم شود. به گفته مدير اين پروژه، علت تاخير در اين كار، عدم همكاري كتابخانه ملي براي انجام تعهدات خود بوده است. به گزارش مشرق، دفتر تاریخ شفاهی وتصویری ایران، نهادي مستقل ومرکب از جمعی از تاریخ‌پژوهان ایرانی مقیم داخل و خارج از کشور است که با همکاری برخی از نهادهای فرهنگی ایرانی و بین‌المللی، پژوهش‌های خود را انجام می‌دهد. مطابق اطلاع‌رسانی‌های قبلی و بر اساس توافق امضاء شده با ریاست سازمان اسناد و کتابخانه‌ي ملی ایران، قرار بود مدت‌ها قبل طي مراسمي از این پروژه‌ي ملی رونمايي شود و امکان‌ دسترسی آزاد پژوهشگران به یافته‌های آن فراهم شود، اما بنا به دلايلي اين مراسم انجام نشد. به گزارش ايلنا، حسين دهباشي (مدیر دفترتاریخ شفاهی و تصویری ایران) در مورد دلايل لغو اين مراسم گفت: كتابخانه‌ي ملي در قبال اين پروژه تعهداتي داشت كه در اجرای اغلب آنها تاخیر داشته است.

رمضان 1357 اصفهان؛ خونی تازه در رگهای انقلاب(2)

درشماره پیش، بخش نخست را خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید: داریوش همایون سخنگوی دولت نیز، پس از قرائت اعلامیه دولت برای خبرنگاران، در مورد چگونگی تشریفات قانونی حکومت نظامی گفت: «به موجب قانون، در اعلام حکومت نظامی باید مدت ذکر بشود و مجلس شورا و سنا هم هر دو اعلام حکومت نظامی را تصویب بکنند، منتها قانون گفته است که اگر در مواردی وضع اضطراری ایجاب کرد که حکومت نظامی فوراً اعلام بشود، بعداً موضوع به تصویب مجلسین خواهد رسید، ولی چون حالا مجلسین در تعطیل تابستانی هستند، تقاضا خواهد شد که جلسه فوق‌العاده مجلسین تشکیل بشود و تقاضای تصویب اعلام حکومت نظامی در اصفهان خواهد شد. مدت هم که در اعلامیه آمده است، یک ماه است. همایون در مورد خسارتهایی که در درگیریهای اصفهان وارد شده، گفت: «تخمین درجه خسارات هنوز ممکن نیست، به خاطر اینکه تعداد زیادی موسسه و مغازه مورد حمله قرار گرفته و آتش زده شده‌اند و شیشه‌هایشان را شکسته‌اند.

برکناری هویدا

پس از ترور حسنعلی منصور نخست‏وزیر‏ ایران(1) در اول بهمن 1343، به دست محمد بخارایی، از اعضاء شاخه اجرايي هيئت مؤتلفه اسلامي که از تصمیم منصور برای اعطای امتیازات جدید به شرکت‏های خارجی خشمگین بودند، کشته شد، هویدا کفیل نخست‏وزیر‏ شد و پس از مدت کوتاهی شاه بی‏درنگ نخست‏وزیر‏ی را به امیرعباس ‏هویدا از بستگان منصور و معاون دبیر کل حزب ایران نوین واگذار کرد. در دور اول انتخاب هویدا، نمایندگان مجلس که 177 نفر بودند، 156 نفر رای موافق، یک رای مخالف و 20 رای ممتنع به هویدا دادند. پس از مجلس شورا، مجلس سنا نیز به همین ترتیب به دولت وی رای اعتماد داد. هویدا که انتظار نمی‏رفت مدت زیادی نخست‏وزیر‏ باقی بماند و او را نخست‏وزیر‏ محلل می‏دانستند در طول چند ماه بظاهر خوب درخشید و اینطور نشان می‏داد که قصد دارد وضع اقتصادی کشور را بهبود بخشد.

روایتی درباره استاد شفیعی كدكنی

در این مجال كوتاه، سخن گفتن از استادی به بزرگی و فر و فرزانگی دكتر شفیعی كدكنی به غایت برایم دشوار است، سال‌ها عزم و آرزوی آن را داشتم كه درباره او بنویسم و ادای دینی به پاس بزرگی ها و بزرگواری‌ هایش؛‌ اگر نه در خور او، كه در حد بضاعت اندك خویش؛‌ اكنون كه مهربانی دوستان مشوق نگارش این سطورز شده است پای در ركاب سفرم و ذهن آشفته و مغشوش، با این حال دریغم آمد كه مجال فرخنده سخن گفتن از او را از دست بدهم. می دانم كه این چند سطر مشوش نه در خور اوست و نه خوانندگان فهیم،‌اما در این حال و حالت جز بسنده كردن به ذكر چند خاطره از انبوه خاطرات سی و چند ساله و پیشاپیش پوزش خواستن از قصور و تقصیر چه می‌توان كرد.

حفظ تاریخ بِی اِریا در کالیفرنیا

وقتی هفته گذشته دفتر تاریخ شفاهی محلی دانشگاه کالیفرنیا در برکلی اعلام کرد که در حال آغاز تحقیق بر روی طرحی در مورد پل بی بریجBay Bridge است، سوالی به ذهن همه خطور کرد این بود: آیا دانشگاه کالیفرنیا در برکلی یک دفتر تاریخ شفاهی محلی دارد؟ بله، این دفتر از سال 1954 وجود داشته— به عنوان شعبه ای از کتابخانه بنکرافت Bancroft – که به حفظ تاریخ بی اریا Bay Area و غرب ایالات متحده اختصاص یافته و این کار با «انجام مصاحبه‏هایی پژوهشی با کسانی که شاهد گذشته بوده‏اند انجام می شود که روی نوار ضبط شده و پیاده می‏شوند.»

پرسش و پاسخی با آرت هووارد

محل اقامت: وارنر رابينز *(Warner Robins) شغل: بنيانگذار انجمن فرهنگي وارنر رابينز- مدير برنامه استوور Stover)) و همکاران پرسش: انجمن فرهنگي وارنر رابينز چه نوع انجمني است؟ پاسخ: شعار ما «آينده را با ارزش دادن به گذشته حمايت و پشتيباني کنيد» است و اين شعار بيانگر خط مشي ما است. مي‏‏خواهيم گذشته مان را مستند کنيم تا از بين نرود. پرسش: چگونه اين کار را انجام مي‏‏دهيد؟ پاسخ: هدف و تمرکز کنوني ما گردآوري تاريخ‏هاي شفاهي، تاريخ‏هاي تصويري از ساکنين قديمي وارنر رابينز است. همچنين ما مواد لازم براي یک آرشيو را گردآوري مي‏‏کنيم. پرسش: آيا گردآوري تاريخ‏ها‏‏ي شفاهي را آغاز کرده‏ايد؟

شاهدان و بازماندگان: ماجرای هولوکاست

باشگاه تاریخ شفاهی دی سی اورست کتاب «شاهدان و بازماندگان: ماجرای هولوکاست» را منتشر کرد وستون Weston-- گروهی از دانش آموزان منطقه دی سی اورست، گزارشات و خاطرات شخصی هولوکاست را از طریق کتابی که سه سال برای آن تحقیق کردند؛ حفظ می‌کنند. کتاب «شاهدان و بازماندگان: ماجرای هولوکاست»، در ماه جولای (تیر) منتشر شد. حدود 50 نفر از دانش آموزان باشگاه تاریخ شفاهی منطقه دی سی اورست در این پروژه که شامل تهیه صدها عکس و مصاحبه با 72 تن از بازماندگان هولوکاست در سرتاسر کشور می‌شود، شرکت کردند. این کتاب 800 صفحه ای، بزرگترین کتاب از 22 کتاب منتشر شده توسط این گروه تا کنون است.

طرح تاريخ شفاهي مقاومت بزرگ سازمان يافت

ريچموند، ویرجینیا: دانشجويان دانشگاه مشترک المنافع ويرجينيا (VCU: Virginia Commonwealth University) با ثبت سرگذشت دانش‏آموزانی که در پي تعطيلي مدرسه در دوران مقاومت بزرگ Massive resistance، در دهه پنجاه میلادی دیگر خدمات آموزشی به آنها ارائه نشد، در تعامل با تاريخ هستند. مقاومت بزرگ، سیاستی بود که سناتور هری اف برد Harry F Byrd از ویرجینیا در 24 فوریه 1956 اعلام کرد تا بر اساس آن دیگر سیاستمداران و رهبران سفیدپوست ویرجینیا برای ایجاد قونین جدید ایالتی دست به دست یکدیگر دهند تا مانع از اجرای حکم سال 1954 دادگاه عالی آموزشی برای لغو تفکیک نژادی در فضاهای آموزشی گردند.

راهنمای تاریخ شفاهی نیروی زمینی آمریکا(1)

اواسط دهه 1980 بود که دست‌اندرکاران مرکز تاریخ نظامی نیروی زمینی آمریکا به فکر تهیه و انتشار کتابی مشتمل بر راهنمایی‌هایی در زمینه گردآوری اطلاعات و نحوه اجرای کار تاریخ شفاهی برای تاریخ‏نگارانی افتادند که مأموریت انجام مصاحبه را برعهده داشتند و روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده می‌شد. از آن زمان تا امروز تاریخ‏نگاران نیروی زمینی، اعم از نظامی و غیر نظامی، هزاران فقره مصاحبه تاریخ شفاهی انجام داده‌اند. مرکز تاریخ نظامی با توجه به اهمیت روزافزون تاریخ شفاهی در حوزه مستندسازی تاریخ نیروی زمینی آمریکا، بدین نتیجه رسید که اکنون وقت تجدیدنظر در محتوای راهنمای اجرای تاریخ شفاهی و اشاعه درس‌های حاصل از این تجارب غنی و گسترده فرارسیده است. نمونه برجسته مستندسازی تاریخ شفاهی را می‌توان در تلاش‌های تاریخ‏نگاران برای ثبت واکنش‌های نیروی زمینی آمریکا به حملات تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 و عملیات‌های کنونی بر ضد تروریسم در جهان به عینه دید.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

 
سیدمحمود قادری گلابدره‌ای، نویسنده کتاب «لحظه‌های انقلاب» دار فانی را وداع گفت. وی سال 1318 درگلابدره شمیران به دنیا آمد و شامگاه 15 مرداد 1391 از دنیا رفت.



خاطرات محمدرضا حافظ‌نیا (۱۷)
به کوشش: حمید قزوینی 
انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر (وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)
دفتـرادبیات انقلاب اسلامی 
نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.
به كنار جاده آمدم .(76) يك اطاقك چاه آب را در همان نزديكي ديدم. تصميم گرفتم وارد آن شوم و تا صبح همان‌جا صبر كنم. به‌دليل حكومت نظامي ممكن بود دستگيرم كنند.(77)  ضمن اينكه آنجا گرم هم مي‌شدم. وقتي به اطاقك رسيدم ديدم در و پنجره‌اش قفل است و باز نمي‌شود. به‌ناچار كنار ديوار چاه نشستم، هم خسته بودم و هم هوا خيلي سرد بود. از ساعت حدود 10 شب حركت كرده بودم و الان نزديك صبح بود. به‌ناچار سعي كردم با حركات ورزشي خودم را گرم نگه دارم.
ورود به شهر مشهد
درحالي‌كه منتظر بودم تا هوا روشن شود، هر چند دقيقه صداي تردد بعضي از خودروها موجب نگراني‌ام مي‌شد. به‌تدريج هوا درحال روشن شدن بود كه نمازم را خواندم و آماده حركت شدم. خورشيد كه طلوع كرد به كنار جاده آمدم و دستم را براي ماشينهاي درحال عبور بلند كردم. يك پيكان با تنها سرنشين آن كه راننده‌اش بود نزديك شد و به درخواست من ايستاد. راننده پرسيد كجا؟ گفتم:‌ «مي‌خواهم به حرم امام رضا(ع) بروم» گفت: «من كه آنجا نمي‌روم ولي اگر بخواهي تا ميدان فردوسي شما را مي‌رسانم.» پذيرفتم و سوار شدم.
من ميدان فردوسي را درست نمي‌شناختم. پس از دقايقي راننده مرا در ميدان فردوسي پياده كرد. آنجا وسيله نقليه پيدا مي‌شد. ابتدا براي زيارت به حرم امام رضا(ع) رفتم.
بعد از زيارت تصميم گرفتم به منزل آق! ي عل يرضا چايچي(78)  بروم.
وقتي رسيدم ديدم دارند صبحانه مي‌خورند. حال و احوال كرديم و داستان را براي آنها گفتم و از آنها خواستم كه هرچه سريع‌تر من را مخفي كنند.
مي‌دانستم كه همين امروز صبح اعلام مي‌شود كه فلاني نيست و فرار كرده است و مأموران به‌دنبال من خواهند گشت. اگر موضوع هم امروز مخفي مي‌ماند يكي دو روز بعد روشن مي‌شد. من برايشان لقمه مهمي بودم. يقيناً آنها به سراغ من مي‌آمدند و اولين جا منزل ‌آقاي چايچي بود. آقاي چايچي باخونسردي گفت: «حالا صبحانه را بخور مسئله‌اي نيست یک فكري مي‌كنيم.» من شروع كردم به صبحانه خوردن،‌ ولي او رفت كه راه‌هاي فرار را بررسي كند.
حياط خلوت را نگاه كرد، ايوان پشت‌بام را ديد، نردبان را پيدا كرد و
خلاصه به‌دنبال اين بود كه اگر حادثه‌اي پيش آمد من بتوانم فرار كنم. لذا دنبال وسيله فرار براي من بود. بعد از دقايقي خودش هم آمد و صبحانه‌اش را خورد.
به آقاي چايچي گفتم: «به‌هرحال من بايد از منزل بيرون بروم چون منزل شما امن نيست. الان صبح است اگر امروز نفهمند فردا مي‌فهمند كه من فرار كرده‌ام.»
پرسيد: «چه‌كار كنيم؟» گفتم: «به‌نظر من برويم منزل يكي ديگر از اقوام.»
فكر كرديم، به خانه دخترخاله‌ام «آسیه خانم» در منطقه محمدآباد در حاشيه شهر مشهد برويم.(79)
كسي نمي‌دانست كه يكي از اقوام نزديك من آنجاست. لذا سريع سوار ماشين شديم و حركت كرديم. دخترخاله‌ام و شوهرش «علی آقا» به‌محض ديدن من خوشحال شده و از من استقبال كردند. باوجود آنكه مي‌دانست زنداني فراري هستم مرا در خانه‌اش پناه داد و من در آنجا ماندگار شدم. آقاي چايچي بعضي روزها سري به آنجا مي‌زد. بعد از مدتي به ‌آقاي چايچي گفتم: «احساس مي‌كنم اينجا هم امن نيست لذا به دوستان و نيروهاي انقلابي اطلاع بدهيد كه ادامه اين وضعيت مناسب نيست.» او بعد از لحظاتي گفت: «من مي‌روم منزل آيت‌الله مرعشي(80)  و مي‌گويم كه تو اينجا هستي.»
وي رفت و پس از مدتي آمد و گفت: «بلندشو كار درست شد! بلافاصله من را به منزل آيت‌الله مرعشي برد. بيشتر حاضرين در منزل‌ آن مرحوم كه جوان هم بب! دند استقبال خوبي از من كردند. البته نگران بودم مبادا افراد نفوذي در آن جمع باشد، كه آقاي چايچي به من اطمينان داد اينجا همه خودي هستند و نگران نباشم. او تأكيد كرد كه عوامل رژيم جرأت، نمي‌كنند به اينجا بيايند.
بعد از لحظاتي من و‌ آقاي چايچي را به داخل اتاق راهنمايي كردند.
با ورود به اتاق، كنار آيت‌الله مرعشي نشستيم. بعد از حدود 2ساعت يكي از همان جوانها آمد و گفت: «من محمد بيك‌زاده هستم، آقاي حافظ‌نيا همراه من بياييد.» جوان پرتحرك و فعالي بود.(81)  از او پرسيدم: «كجا؟» گفت: فعلاً برويم.»
دوباره پرسيدم: «آخر كجا برويم؟» گفت: «برويم خانه ما» او مرا مخفيانه به خانة خودش برد.
آقاي بيك‌زاده با مادرش در يك خانة اجاره‌اي در خيابان خواجه‌ربيع مشهد زندگي مي‌كرد. صاحبخانه‌شان آذربايجاني بود و آدم خوبي ‌به‌نظر مي‌رسيد.
خلاصه در خانه آنها مخفي شدم. مادرش هم زن آگاه و مبارزي(82)  بود درعين حال يك اسلحه به من دادند كه اگر حادثه‌اي رخ داد بتوانم از خودم دفاع كنم. بعدها متوجه شدم كه اين خانه قبلاً يك بار مورد بازرسي پليس و نيروهاي امنيتي قرار گرفته و شيء مشكوك هم پيدا نشده است. جالب اين است كه دو قبضه اسلحه بزرگ در اين خانه موجود بوده كه دختر صاحبخانه آنها را زير چادرش مخفي مي‌كند و وسط حياط مي‌ايستد، پليس هم خانه را بازرسي مي‌كند ! و اثث ي از اين سلاحها نمي‌يابد.(83)
 ۷۶. اين محل الان در داخل شهر مشهد قرار دارد.
 ۷۷. آن روز مصادف بود با 27/10/57 و هنوز رژيم اقتدار نظامي و امنيتي خود را به‌ظاهر حفظ كرده بود.
 ۷۸. باجناق كنوني و همسردخترعمويم.
 ۷۹. آن زمان اين منطقه حالت روستايي داشت اما الان جزء شهر مشهد شده است.
 ۸۰. در آن زمان منزل آيت‌الله شيرازي و آيت‌الله مرعشي از كانونهاي تجمع نيروهاي انقلابي و مردمي بود. درحقيقت خانه‌هاي آن دو بزرگوار كانونهاي اصلي انقلاب به‌شمار مي‌آمد كه در نزديكي‌ حرم مطهر هم واقع بود.
 ۸۱. محمد بيك‌زاده از دانشجويان فعال دانش‌سراي تربيت‌معلم مشهد و از اعضاي انقلابي و مبارز و عضو گروه‌هاي فعال مرتبط با طرح مراقبت از ساواكيها بود. با نيروهاي انقلابي همكاري داشت. او بعد از انقلاب به تهران آمد و در قوة قضائیه با شهيد بهشتي همكاري كرد، و بعد وارد ‌آموزش و پرورش شد. مدتي هم رياست آموزش و پرورش منطقه 18 تهران را به‌عهده گرفت. در برخي مراكز ديگر هم فعال بود و بالاخره به صدا و سيما رفت و در كار ساخت سريالهاي تلويزيوني فعال شد. وي تهيه كنندة سريال معروف امام علي(ع) است.»
 ۸۲. ايشان در تظاهرات مردمي شهر مشهد فعال بود. متأسفانه اكنون از دنيا رفته است خداوند قرين رحمت بداردش.
 ۸۳. همين دخترخانم بعدها با آقاي بيك‌زاده ازدواج كرد.


 
 

      تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.

هیچ نظری موجود نیست:

بايگانی وبلاگ