پيروز باشيد و سبز بمانيد
پرهام گرامي
اميدوارم جسارت اين دانش آموز كوچك را به بزرگواري خودتان ببخشيد چرا كه بنظر مي رسه برخي پيش فرضهاي تان مي بايست تغيير كند تا اين نظريه تان آنچنانكه بايد حامل حقيقت باشد
اما آن پيش فرض اساسي به گمان بنده اينست كه:
اصولن عقيده در زمره ي ذهنيات و تئوريها به حساب مي آيد يعني فهم، پندار، اصول يا ... هرچه كه باشد تا قبل از به فعل درآمدن مخصوصن فعل سياسي است (حزب نازي يا آدمخوار تا آنجا قابل احترام است كه عقايدش را منتشر مي كند اما حق ندارد فعل انجام دهند، مگر اينكه چون هيتلر از دل يك انتخابات دموكراتيك قدرت را به دست گيرد )
درست است كه تميز اين دو از هم مشكل است اما قوانين اساسي در عصر مدرن اين را آسان كرده اند و با تفكيك فعاليتهاي آزاد حزبي و رسانه اي و انتشار آزادانه و تبليغ عقايد و .... از حوزه ي اعمال قدرت و اجراء توانسته است (فعلن) پاسخي بر مشكلات امروزش بيابد اما در آينده چه خواهد شد؟! بايد به نظاره نشست و البته منفعل نبود!
در پايان از اينكه وقت دوستان را گرفتم معذرت مي خام و اميدوارم خوش باشين هرجا كه هستين
امير2008/7/25 Kamal Parham <hparham11@gmail.com>:
Ba salam bar dosstan aqaye Valyan va Vartan,Ba pozesh az dostani ke na-tavani man dar neveshtan be khaate farsi ( arabi) barayeshan, moshkel eijaad mikonad.Aqaye Valyan, estedlaale shoma, be nazar maaqool miressad.Az tarafe digar, vartan ham haq daarad, choon ehteraam be nazare aadam-khaar-ha be maani, pardaakht behaaye ehteraam ba jaane khood ast. Ya ehteraam be nazaare Nazi-ha qaboole kooreh aadam soozi ast, ke moghaayere ensaaniyat ast.Aya netijeh-geerie man az naazare shoma azizan dorost ast ke: be aqideh digaaran, baayad ehteraam gozaasht, agar aan aqideh dar zaate khood, tahmil-gar va mohajem nabaashad, va far-tar az zehene saahebe aqideh, be zeeyane digaaran naravad ?Agar be khaata hastam lotfan eslaaham konid.Ba ehteraam,K. P.
2008/7/24 Alireza Valyan <valyan@gmail.com>:
قطعا عاقلانه است!سلام،بله! قطعا احترام به عقيده ي ديگران عاقلانه است. اولین دلیلش هم آن است که من، با وجود آنکه در برخی موارد موافق گفته هایت نیستم، حاضرم این چند خط را بنویسم تا بلکه در پرتو این گفتگو چیزی نصیبمان شود بیش از آنچه در پیش خود داریم.هر چند لابد به همان برهانهایی که بر شمردی خود را به خواندن این چند سطرهم نگماری...اما بعد،نمیخواهم دلایل فلسفی بیاورم و به گفته هایت بیاویزم اما همین ارجاعاتی که به آن " صاحبان اندیشه " داده ای خود نشان از احترام به آرا و نظریاتشان دارد، و من و جمله خوانندگان نوشته ات که این مطالب را می خوانیم و در موردش فکر می کنیم، بعضی را می پذیریم و برخی را نمی پسندیم بیش و پیش از همه چیز به تو و اندیشه هایت احترام گذاشته ایم و این اصلا و ابدا نا پسند و " سنتي و عقب مانده " نیست که عین روزآمدی و پیشی است!دو چیز را باید از هم تفکیک کنیم. اینکه به عقاید دیگران احترام بگذاریم با اینکه آنها را بپذیریم فرق می کند. اصلا اگر حرف کسی را نشنوی یا نخوانی ( و این هر دو مستلزم احترام به فرد و عقاید اوست ) چطورمی توانی آن را بپذیری یا رد کنی؟نکته دوم آن است که بله " در جامعه ي احمق ها ‚احترام به عقيده ي آنان يعني به زندگي احمقانه عادت كردن" اما یک جایی، لابد باید این عقاید احمقانه بررسی شود. وقتی قرار است چیزی را بررسی کنی حتما معیاری می خواهی تا با آن بسنجی، مقایسه کنی و تصمیم بگیری، سوالم این است، چه چیز باعث می شود عقیده ای را به جامعه "احمقها" نسبت بدهی و عقیده دیگری را به " روشنفکران"؟ تنها ظاهر آنها؟ یا استفاده از کلمه های روشنفکری؟ مثلا هر کسی آمد و گفت: من یک دگر اندیش هستم، به حرفهایش گوش می دهیم و هر کسی که در "قم" زندگی کرده باشد را " احمق" می دانیم؟ اینکه خیلی بد است! نیست؟نمی دانم چرا کاهی فقط اصرار داریم مخالفت کنیم. مهم نیست با چه؟ چرا؟ از چه منظری؟ مهم این است: " من مخالفم!" ( کارتن بنرسنجاب را که یادت نرفته؟! ) نمی دانم، شاید "کلاس" دارد!احترام گذاشتن به عقاید دیگران اصلا به معنی نداشتن جرات مخالفت با آنها نیست! بر عکس اولین قدم برای اظهار عقاید متفاوت است. آن " ولی" که گفتی، اتفاقا هیچ منافاتی با اینکه " عقیده شما اشتباه است و اشکال دارد" ندارد! نمی دانم تو وقتی بخواهی با نظر کسی مخالفت " پر جرات " کنی چه رفتاری داری؟ آخر ادب هم گاهی چیز خوبی است!به نظرم شاید بهتر این است که اصل موضوع را بیان کنیم، مشکل جای دیگری است نه ؟... ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی!یا علی...2008/7/24 vartan vartan <vartanvrtn@yahoo.com>:
آيا احترام به عقيده ي ديگران عاقلانه است؟
"انسان ها نه آنقدر خوب هستند و نه آنقدر بد‚كه آرا و نظرياتشان هست."
جيمز مكينتاش
احترام به عقيده ي عامه حربه اي است كه اكثريت فكري در مقابل اقليت كه نوع ديگري مي انديشند به كار مي برند تا مانع ابراز عقيده ي آنان شوند. اين امر مختص گروههاي قدرتمند حكومتي / ديني نيست ‚ حتي هنگام بحث در خانواده يا محفل دوستان نيزاين جمله مرتبا تكرار مي شود كه" به عقيده ي ديگران احترام بگذار" . اين موضوع تنها در جامعه ي ايراني شايع نيست‚در ديگر كشور هاي دنيا –از جمله جوامع غربي-نيز دگر انديشان با چنين مشكلي مواجه هستند (ماجراي راسل در امريكا را به ياد مي آوريد)كه فشار از طرف دولت نيست بلكه از طرف افكار عمومي جامعه است كه باعث خود سانسوري دگر انديش مي شود.
ولتر ميگويد "مهملاتي هستند كه به ناچار بايد محترم شمرد زيرا در رابطه اي تنگاتنگ باعقيده ي مردم هستند." (البته زندگي او نقيضي بر اين سخنش است!) پس مي بينيم خود سانسوري در تمام جوامع موجود هست اما شدت آن درجاتي دارد.و در جامعه ي سنتي و عقب مانده ي ما‚به شدت دچار اين امر هستند. .
اما آيا احترام به عقيده ي عامه ي مردم (يا حتي روشنفكران)عاقلانه و مفيد است؟ در جامعه ي احمق ها ‚احترام به عقيده ي آنان يعني به زندگي احمقانه عادت كردن ‚احمق شدن. در يك قبيله ي آدم خوار احترام به عقيده ي عامه مساوي است با خورده شدن يا خوردن-قتل نفس! احترام به عقيده ي يك روشنفكر يعني"تو روشنفكر هستي و از من بيشتر كتاب خوانده اي ‚پس عقايد توحسابي است و من جرئت مخالفت با آن را ندارم" ( انقلاب 57 كه يادتان نرفته ؟!)
تصور كنيم اگر دگر انديشان به عقيده ي عامه ي مردم احترام مي گذاشتند و روشنفكران و آزاد انديشان به خودسانسوري مي پرداختند چه پيش مي آمد: احتمالا هنوز خداي رعد و برق ‚خداي باران ‚خداي سيل و ديگر خدايان بر ما حكومت ميكردند‚احتمالا هنوز زمين مركز جهان بود و ما با الاغ اين زمين مسطح را سياحت مي كرديم. چرا راه دور برويم ...30 سال پيش كه از يادمان محو نخواهد شد؟! روشنفكران با جملات دهن پر كني چون "هر چه توده هاي عظيم انقلابي بخواهند ‚ما نيز همان خواهيم" و يا" دست خدا با ملت است" ,وظيفه ي خود را فراموش كرده و مجيز گوي مشتي آخوند و تاييد كننده ي اعمال مردم بي خبر شدند.آنها اين سخن" استاندال"را فراموش كردند كه : "انساني كه صادقانه آنچه را مي انديشد بيان كند ‚به اجتماع خود خدمت كرده است"
(يك نكته: البته در روابط بين دو فرد كه هر دو قدرت يكساني دارند صحبت از" احترام به عقيده ي ديگري" هست اما در عمل نشاني از آن نمي بينيم.مي گويند"البته عقيده ي شما محترم است ولي..."و نكته ي جالب همين"ولي" است! : يعني عقيده ي شما اشتباه است‚مشكل دارد و... .)
باز گرديم به جمله ي جيمز مكينتاش. انسان ها را بايد از عقايدشان جدا كرد.مي توان اسلام را زير سوال برد اما با مسلمانان دوست بود.من عقايد پدر و مادرم را قبول ندارم اما آنان را بسيار دوست دارم.رسيدن به اين طرز فكر به آگاهي نياز دارد.آگاهي از اينكه انسان ها با هم فرق دارند.زيرا در شرايط خاص تربيت مي شوند. يك مسلمان ‚ تحت شرايط و تربيت خاص جامعه و والدين خود ‚مسلمان شده است ـ-مسلمان به دنيا آمده است.كسي كه در قم و در يك خانواده ي مذهبي بزرگ شده است‚از هوش متوسطي برخوردار است و از كتاب هاي روشنگر و اينترنت خبري ندارد ‚چگونه ميتواند حتي فكر كند كه عقيده اي مخالف عقيده ي ديني او وجود دارد. ما نميتوانيم به او خرده بگيريم .ما نمي توانيم از او متنفر باشيم(در حالي كه ميتوانيم از عقيده اش نفرت داشته باشيم.) اگر ما تحت آن شرايط رشد مي كرديم دست كمي از او نداشتيم. با نادانان بايد با دلسوزي برخورد كرد و البته جلوي عقايد آنان ايستاد. همه ي عقايد غير محترمند مگر اينكه خلاف آن ثابت شود! مقاله رابا جملاتي از"جان استين بك" دركتاب "شرق بهشت"درباره ي آزادي ذهن و دشمنان آن (كه خود سانسوري يكي از آنهاست) به پايان ميبرم: "نوع بشر تنها نوع آفريننده است و تنها يك وسيله ي آفرينندگي دارد: ذهن فردي و روح انساني. هيچ چيز و هيچ گاه به دست دو انسان خلق نشده است. تا اينجا تشريك مساعي نقشي ندارد...هنگامي كه معجزه ي آفرينندگي رخ مي دهد‚جمع مي تواند آن را بر پا دارد و توسعه دهد‚اما جمع هيچ گاه چيزي را اختراع نمي كند.ارزشمندي تنها در ذهن فردي انسان نهفته است....ذهن آزاد و جستجوگر انسان فردي‚ارزشمندترين چيز در دنياست. من براي اين مي جنگم : آزادي ذهن‚كه بي هيچ جهت از پيش تعيين شده اي و هر جهتي كه بخواهد بگيرد. و با هر انديشه‚ مذهب يا حكومتي كه فرد را محدود يا نابود كند بايد بجنگم. من همينم و براي اين زنده ام : مي توانم بفهمم چرا نظامي كه بر پايه ي يك الگو بنا مي شود‚ بايد تلاش كند تا آزادي ذهن را به نابودي بكشاند...من از چنين نظامي نفرت دارم و عليه آن خواهم جنگيد تا آن چيزي كه ما را از حيوانات غير خلاق متمايز ميكند ‚حفظ كنم. اگر شكوه و عظمت را بتوان كشت‚از بين رفته ايم "
كاوه آزادي
از ايران در زنجير
"طغيان يك عاصي وبلاگ"
--~--~---------~--~----~------------~-------~--~----~
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي برايتان ارسال شده است.
آدرس براي ارسال نامه:
persiskiknigi@googlegroups.com
براي قطع اشتراك :
persiskiknigi-unsubscribe@googlegroups.com
توجه:
بعضي از نامه هاي گروه ممكن است به قسمت
spam
در
اي ميل شما (بطور اشتباه)وارد شوند
لطفا روزانه قسمت
spam
را هم چك كنيد
وگزينه هاي مذكور را مطالعه كرده ودكمه
not spam
را فشار دهيد
For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/persiskiknigi?hl=en
برای کمک به تداوم کار ما نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستید
(forward)
واز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
آدرس وبلاگ:
http://persianbooks2.blogspot.com
آدرس خبر خوان وبلاگ:
http://persianbooks2.blogspot.com/feeds/posts/default
آدرس خبرخوان مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://www.google.com/reader/shared/05346929471109762493
براي عضويت در گروه ما مي توانيد به اين آدرس نامه دهيد:
persiskiknigi-subscribe@googlegroups.com
-~----------~----~----~----~------~----~------~--~---
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر