كندو كاوي درهمگامي هاي بهرنگي و غلامحسين ساعدي / عليرضا ذيحق
" يك روز با صمد در خيابان قدم مي زدم ، فردي صدايش زد . صمد به من گفت : " بيا تا دوستي را به تو معرفي كنم . " و بعد گفت : " اين دكتر ساعدي است ." آن وقت كتاب " كاربافك ها در سنگر" تازه چاپ شده بود. صمد گفت :" اين شخص دانشجوي بسيار فهميده اي است و دارد دكترايش را مي گيرد ... اعتصابات دانشجويي بيشتر با ساعدي است و او نقش زيادي در اين مسائل دارد . ...بعدها كه ساعدي دكترايش را گرفت ديگر از صمد دست برنداشت و همين طور صمد ، شيفته ي او شد . بعد كه ساعدي رفت تهران ، هر بار صمد آن جا مي رفت بيشتر در خانه ي او بود . ساعدي مطبي داشت در جنوب تهران كه خانه اش هم همان جا بود . ساعدي ، صمد را بسيار دوست داشت ..."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر