نگاهی به مکتب ادبی محمود دولت آبادی
نفوذ دادن رمان فارسی در خاک خشک ایران
محمد بهارلو
محمود دولتآبادی، در مقام نویسنده، جنبهای از قدرت نویسندگی و بهجاآوردن این قدرت از سوی خوانندگان آثار خود را تجربه کرده است که هیچ نویسندۀ ایرانی دیگری در زمان حیاتش تجربه نکرده است. حضور فعال و پیوستۀ او در عرصههای ادبی و فرهنگی، بهویژه در سه دهۀ اخیر، در حقیقت گونهای دیگرگون در نظام ادبیات داستانی و نوع سخن ادبی پدید آورده است که به نظر من عنصر روایتگری یا داستانسرایی در مرکز آن قرار دارد. شاید، به اصطلاح قدما، فضل تقدم در ابداع این نوع سخن ادبی با او نباشد اما قطعاً در جاانداختن و تثبیت آن بسیار مؤثر بوده است. او عملاً نشان داده است که ادبیات میتواند محدود نباشد و نویسنده حتی در زمان حیات حرفهای کوتاهش قادر است از دایرۀ تنگ قلمروهای رایج پا را فراتر بگذارد و عرصههایی را بیازماید که چه بسا از ذهن خود نویسنده هم نگذشته باشد.
با وجود اینکه دولتآبادی حوزههای گوناگونی از تئاتر و سینما و نقد و نظر و انواع ادبی را تجربه است نوشتن رمان همواره در کانون فعالیتهایش قرار داشته است. واقعیت این است که پشتوانۀ شهرت او رمان است، و او پیوسته بر آن بوده است تا هویت خود را به عنوان رماننویس تثبیت کند. رمانهای او نه فقط با اقبال وسیع و کمسابقۀ خوانندگان و واکنش مشفقانۀ خیل شاعران و نویسندگان ایرانی مواجه بوده است بلکه نظر خوانندگان و منتقدان و محافل ادبی غربی را نیز گرفته است؛ بهطوری که آثار او در دو دهۀ اخیر بیش از هر نویسندۀ دیگری به زبانهای زندۀ دنیا ترجمه شده است.
آنچه بیش از هر چیز دیگر برای من، به عنوان یکی از خوانندگان آثار دولتآبادی، اهمیت دارد و با وجدان راحت میتوانم آن را اعلام کنم این است که او رمان فارسی را در خاک خشک سرزمین پهناور ایران نفوذ فراوان داده است، و شمار بسیاری از مردمان را به سلک خوانندگان و هواخواهان ادبیات داستانی معاصر ما درآورده است. از همینرو نکتۀ شایان توجه نیز کشف راز این قابلیت و نفوذ است. درحقیقت پرسش اساسی این است که دولتآبادی مقام و موقعیت خود را از کجا و به چه ترتیب کسب کرده است؟ پاسخ سرراست به این پرسش مقدر را، به گمان من، باید در همان عنصر روایتگری یا داستانپردازی او جست؛ همان چیزی که از آن به جنبۀ اساسی رمان تعبیر کردهاند.
عنصر روایتگری یا داستانپردازی، به عبارت ساده، یعنی همان نقل داستان که ستون فقرات رمان را میسازد. این کلام «توتولوژیک» ـ یا همانگویی ـ که داستان باید داستان باشد به این معنی است که نویسنده با ایجاد حالت تعلیق خواننده را در وضعی نگه دارد که تمایل و علاقۀ او به خواندن استمرار پیدا کند، و در نوعی بازی حدسزدن دایم از خودش بپرسد که: بعد چه پیش خواهد آمد؟ این پرسش، به مقدار فراوان، اعتبار اثر ادبی را تضمین میکند. عکس این قضیه نیز صادق است؛ به این معنی که داستان ناقص است، درواقع داستان نیست، اگر خواننده از خودش نپرسد که بعد چه پیش میآید. درحقیقت این پرسش نه فقط بر خوانندگان و منتقدان بلکه بر وحشیان و دژخمیان و آدمخواران نیز کارگر میافتد. شهرزاد، مادربزرگ قصهگوی ما، در نمونهوارترین قصه در ادبیات جهان، یعنی «هزار و یک شب»، به حکم همین تمهید یا اعجاز است که از مرگ خلاصی مییابد و شهریار مستبد و خونریز را از قربانیکردن دختران و کینخواهی جنونآمیزش باز میدارد و جهان ذهنی او را از بیخ دیگرگون میسازد.
دولتآبادی در مهمترین آثارش «واقعیت داستانی» را، به عنوان محور روایتگری یا داستانسرایی، متفاوت از واقعیت شناختهشده و کمابیش رایج ادب داستانی ما به دست میدهد. بازنمایی او از واقعیت و کیفیت ارایۀ آن برای عامۀ خوانندگانش تازگی و گیرایی دارد و آدمهایی که تصویر میکند به گونهای است که انگار برای نخستین بار به صحنۀ ادبیات پا گذاشتهاند، و شاید از همینرو است که قدری ناشناخته و غریب جلوه میکنند، و گاهی این تصور را پیش میآورند که گویی از ظاهرشدن در این صحنۀ جدید دست و پای خود را گم میکنند، و به گمان من، اغلب، همین دستپاچگی آنها را واقعیتر جلوه میدهد. او، در مقام نویسنده، با نوعی غریبگردانی و غیرمترفبگی خواننده را برمیانگیزد که کنجکاو باشد، و این انگیزش بهویژه زمانی حاصل میشود که روایت با گفتوگو به مقتضای متن درهم تنیده شده باشند؛ اتفاق فرخندهای که البته در همه حال در اختیار نویسنده نیست.
از طرف دیگر وجه امتیاز دیگر آثار دولتآبادی، قطع نظر از زمینهها و فضاها و تنوع آدمپردازی، حس اجتماعی سرشته در آنها است؛ بهطوری که در نوشتههای او خط قاطعی میان زندگی و ادبیات کشیده نمیشود و کشمکشهای آدمهای داستانی، به صراحت یا بهطور تلویحی، با همان معیارهایی سنجیده میشوند که نویسنده در توصیف آدمهای واقعی در زندگی روزانه و داوریکردن در حق آنها به کار میبرد. این البته به معنای آن نیست که او ادبیات را به جای زندگی میگیرد و یا اعتقادی به خلوص هنری ندارد. من مایلم این را به یک برداشت خاص از ادبیات، یا درواقع نقش نویسنده، تعبیر کنم، که هر نویسندهای در هر دورۀ خاصی برای خود قایل است، یا باید باشد. واقعیت این است که دولتآبادی هیچ گاه نخواسته است تصور «انسانی»، یا به تعبیر پارهای از منتقدان تصور رمانتیک، از خویشتن آفریننده را از دست بگذارد، و همواره آن را به نام فضیلت آفرینش ادبی حفظ کرده است. بنا براین او هیچ ابایی ندارد که به عنوان نویسنده مثلاً درمتن دیده شود، یا حتی برای لحظاتی با آدمهای داستان همهویت یا همانند بشود.
راست این است که نویسنده، مانند همۀ افراد انسانی، اسیر هویت خویش است، و به هیچوجه برای او ساده نیست که هویت خود را علیالاطلاق در اثزش نادیده بگیرد؛ هرچند آثاری که به قصد آزمایشگری و نوآوری نوشته میشوند اصولاً هویت خود را از متن میگیرند نه از نویسندگانشان. شاید این حس حضور فریبندۀ نویسنده را برخی از خوانندگان نپسندند و از آن به نوعی صدای بیگانه یا مزاحم تعبیر کنند، و حتی این کیفیت موجب شود که آهنگِ خواندن متن شتاب بگیرد یا خواننده میانبُر بزند و با نگاهی به «سرخط» (بند)ها پیش برود. این وضعیتی است که در هنگام خواندن هر متنی، حتی خواندن نامآورترین متنهای کلاسیک جهان، ممکن است پیش بیاید. متنها از لحاظ خوانندگان خود «یکدستی» و «انسجام» ندارند.
این نوشته را با این پرسش رولان بارت به پایان می رسانم: آیا کسی تا به حال پروست و بالزاک و تولستوی را واژه به واژه خوانده است؟ خود او سپس اضافه میکند که پروست بخت بلندی دارد که در هر بار خواندن آثارش خواننده بخشهایی را میاندازد. منظور بارت این است که آنچه او را از خواندن پروست محظوظ میکند صرفاً روایت یا ساختار متن نیست، بلکه درعین حال «سایش»هایی است که او به هنگام خواندن بر روی کلمات، بر سطح صاف کاغذ، پدید میآورد یا به ناگزیر برایش پیش میآید. میگوید: من میخوانم، نمیلغزم، سر بر میگیرم و باز سر فرود میآورم.
--
محمود فاضلی بیرجندی
--
اين نامه به دنبال عضو يت شمادرگروه كتابهاي رايگان فارسي ارسال شده است.
آدرس ارسال نامه:
persianebooks@googlegroups.com
برای قطع اشتراك :
persianebooks+unsubscribe@googlegroups.com
مطالب وكتابهاي مروج خشونت وتجزیه طلبی و تروریسم ،ضد دولتي وضدديني و کتب قابل خرید دربازاررسمی ایران و کتب چاپ خارج(مشمول کپی رایت) براي اين گروه ارسال نخواهد شد.
لطفا موقع ارسال نامه به گروه حتما این موارد را درنظر بگیرید و لطفا موضوع نامه را نيزبه طور كامل ذكر كنيد
و از نوشتن به رسم الخط فینگلیش پرهیز کنید.
http://groups.google.com/group/persianebooks?hl=en
برای کمک به ارتقاء فرهنگ کتابخوانی، نامه های گروه را براي دوستان كتابخوان خود بفرستیدواز آنها بخواهید که در گروه عضو شوند.
وبلاگ ما:
http://persianbooks2.blogspot.com
خبر خوان وبلاگ:
http://feeds.feedburner.com/ketabxaneh
آدرس گزیده مطالب جالب ديگر تارنماها:
http://persianbooks-harfha.blogspot.com
برای یافتن شرایط عمومی وپرسش و پاسخ ها از این آدرس استفاده کنید:
http://book-faqs.blogspot.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر